معنی کلمه عنایت در لغت نامه دهخدا
بهر تفضل از او کشوری به نعمت و ناز
بهر عنایت از او عالمی به جامه و جام.فرخی.اختران را عنایتی است بدو
همه بر سعد او کنند قران.فرخی.زعم امیرالمؤمنین آن است که عنایت خدای تعالی در هر دو صورت نعمت و نقمت بر او بسیار است. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 309 ). هر کجا عنایت آفریدگار جل جلاله آمد همه هنرها و بزرگیها ظاهر کرد. ( تاریخ بیهقی ص 387 ). واین جز عنایت الهی نیست که طبیعت را این قوت داده ست تا این اجسام طبیعی را بدینگونه می پرورد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). عنایت ایزدیست که طبیعت را این قوتها بداده ست. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
حری که من از عنایت رایش
با حاصل و دستگاه و امکانم.مسعودسعد.دید ارباب من عنایت تو
زآن همه کارها بسامان است.مسعودسعد.آخر ای خواجه عمید حسن
از تو این خلق را عنایت نیست.مسعودسعد.امروز هرچه دارم از عنایت آن پادشاهزاده دارم. ( چهارمقاله ).
یارب ز حال محنت خاقانی آگهی
در حال او به عین عنایت نگاه کن.خاقانی.مرا تو باش که از ما و من دلم بگرفت
برآر تیغ عنایت نه من گذار و نه ما.خاقانی.در آینه عنایت صیقل شناخته
زو قبله کرده و شده سرمست و مستهام.خاقانی.از خدای تعالی عافیت خواستند و در پناه عنایت و رحمت او گریختند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 298 ). آن ولایت بر پسر ابونصر مقرر داشت و او را به عنایت و رعایت مخصوص میداشت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 267 ). به امان پناهید و زنهار طلبید و در ذمت عنایت و رعایت حاجب آلتونتاش گریخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 342 ).
بار عنا کش به شب قیرگون
هرچه عنا بیش عنایت فزون.نظامی ( خسرو و شیرین ص 6 ).تا بمن امید هدایت کراست
تا بخداچشم عنایت کراست.نظامی.