عنایت کردن

معنی کلمه عنایت کردن در لغت نامه دهخدا

عنایت کردن. [ ع ِ ی َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) یاری کردن و نصرت دادن و امداد نمودن. ( ناظم الاطباء ). توجه کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : یکسال محبوس بماند و پس فرصت جستندو عنایت کردند تا خلاص یافت. ( تاریخ بیهقی ص 449 ).
مرا گفت کاینجا غریبست جانت
بدو کن عنایت که تنت ایدریست.ناصرخسرو.اندر اول بیماری به جگر و سپرز باید عنایت کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و اصل اندر علاج همه انواع آن است که از ابتداء بیماری به سه چیز عنایت کنند. ( ذخیره خوارزمشاهی ). اندر علاج حمی یوم که از غم تولد کند عنایت به دل بیشتر باید کرد. ( ذخیره خوارزمشاهی ).
گر عنایت کنی و من برهم
از بزرگی ترا سزا باشد.مسعودسعد.گوید ملک مرا که عنایت بیاب تو
چندان کنم که جان عدو با عنا کنم.مسعودسعد.چو سلطان عنایت کند با بدان
کجا ماند آسایش بخردان.سعدی.یک روز عنایت کن و تیری بمن انداز
باشد که تفرج بکنم دست و کمانت.سعدی ( کلیات چ فروغی ص 560 ).|| اعانت کردن وانعام کردن و لطف نمودن و بخشش کردن. ( ناظم الاطباء ). بخشیدن. اهداء کردن. ( فرهنگ فارسی معین ) : دلهای ایشان قرار گیرد بر آنچه خدا بدیشان عنایت کرده. ( تاریخ بیهقی ص 314 ).

معنی کلمه عنایت کردن در فرهنگ معین

( ~ . کَ دَ ) [ ع - فا. ] (مص م . ) ۱ - توجه کردن . ۲ - محبت کردن .

معنی کلمه عنایت کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) ۱ - توجه کردن . ۲ - بخشیدن اهدائ کردن .

معنی کلمه عنایت کردن در ویکی واژه

توجه کردن.
محبت کردن.

جملاتی از کاربرد کلمه عنایت کردن

چون بار بگسست و هر کس بجای خویش بازگشتند عبد اللّه طاهر، حاجب بزرگ، وزیر را با خود یار گرفت در باب فضل ربیع عنایت کردند تا حضرت خلافت بر وی بسر رضا آمد و فرمود تا او را هم در سرایی که اعیان نشستندی، جای معیّن کردند و امیدوار تربیت و اصطناع‌ . در حال‌ عبد اللّه طاهر از پیش خلیفه بیرون آمد و این تشریف‌ که خلیفه فرمود، بدو رسانید و او را اندازه پیدا کرد و امیدوار دیگر تربیتها گردانید. او بدان زنده گشت و بدان موضع که عبد اللّه طاهر معین کرد، بیارامید تا عبد اللّه طاهر از خدمت حضرت خلافت بپرداخت‌ و وقت بازگشتن شد، از دار خلافت‌ برنشست تا بسرای خویش رود. فضل ربیع بدار خلافت می‌بود، چون عبد اللّه طاهر بازگشت، فضل بمشایعت‌ وی رفتن گرفت. عبد اللّه عنان باز کشید و بایستاد و فضل را معذرت کردن گرفت تا بازگردد. او بهیچ نوع‌ بازنگشت و عنان با عنان‌ او تا در سرای او برفت. چون عبد اللّه بدر سرای خود رسید، از فضل ربیع عظیم شرمنده شد و خجالت آورد و معذرت کردن گرفت تا بازگردد. فضل ربیع او را گفت که در حقّ من تو از تربیت و عنایت و بزرگی آن کردی که از اصل و فضل و مروت تو سزید و مرا در دنیا چیزی نیست که روا دارم که آن چیز در مقابله کردار تو کردمی‌ بزرگتر از این که عنان با عنان تو بازنهادم‌ از درگاه خلافت تا درگاه تو، که به خدای عزّوجلّ سوگند خورم که تا مرا زندگانی است عنان با عنان خلفا ننهاده‌ام، اینک با عنان تو نهادم مکافات این مکرمت‌ را که براستای من‌ کردی. عبد اللّه گفت: