عناک

معنی کلمه عناک در لغت نامه دهخدا

عناک. [ ع َ ] ( ع اِ ) ریگ توده. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ). ریگ و شن توده شده.

معنی کلمه عناک در فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِ. ) تودة ریگ .

معنی کلمه عناک در ویکی واژه

تودة ریگ.

جملاتی از کاربرد کلمه عناک

سادگی باغی‌ست طبع عافیت‌آهنگ را وقف طاووسان رعناکن‌گل نیرنگ را
بعدک که منی هو قرباک افنیتنی منی بمعناک
یا أعظم صوره تجلی فیها الله، ما أدقّ معناک!
بعدک منی هو قرباک افنیتنی منی بمعناک
بس سخن خوش که در نشیمن نسیان بر سر و پایش عناکبند تنیده
ز چشمان او پردهٔ عنکبوتی نمایان چو از غار، بیت عناکب
از سر کویش برای مصلحت پایی بکش تا به کی جویا رعونت را بت رعناکشی
و ترکت اسلوبی القدیم فانه نسجت علیه عناکب الایام
قوله تعالی: إِذْ هَمَّتْ طائِفَتانِ مِنْکُمْ أَنْ تَفْشَلا این آیت تعلق بآخر آیت دارد، میگوید: اللَّه شنوا بود و دانا، آن گه که همت کرد این دو گروه از شما و بد دل شدند. و آن دو طائفه از انصار بودند، یکی بنو حارثه، و یکی بنو سلمة. و سبب آن بود که عبد اللَّه بن ابی روز احد با سیصد مرد برگشت و پشت بداد. و گفت: «علام نقتل انفسنا و اولادنا؟!» بو جابر سلمی از پیش ایشان فرا رفت و گفت: «زینهار غم با خویشتن مخورید و با پیغامبر خویش، و باز گردید». عبد اللَّه بن ابی گفت: «لو نعلم قتالا لاتّبعناکم». و آن دو طائفه از انصار همت کردند که با عبد اللَّه باز گردند. ربّ العالمین عصمت خویش بر ایشان نگه داشت تا برنگشتند.
ز بهر دنیا چندین عناکری نکند که می نیرزد این مرده خود بدین شیون