عنابی

عنابی

معنی کلمه عنابی در لغت نامه دهخدا

عنابی. [ ع ُن ْ نا ] ( ص نسبی ) منسوب به عناب که مشهور است. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). رنگی است معروف که رنگ سرخ باشد، و به تخفیف نون هم آمده است. ( آنندراج ). رنگ سرخ شبیه به رنگ عناب. ( ناظم الاطباء ). به رنگ عناب. عنابگون. عناب رنگ.

معنی کلمه عنابی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص . ) سرخ رنگ .

معنی کلمه عنابی در فرهنگ عمید

به رنگ عناب، قرمز تیره، مایل به قهوه ای: لباس عنابی پوشیده بود.

معنی کلمه عنابی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عناب برنگ عناب سرخ رنگ .

معنی کلمه عنابی در دانشنامه عمومی

عَنّابی ( مارون ) ، رنگ قهوه ای مایل به سرخ است که نام خود را از واژهٔ فرانسوی Marron یا شاه بلوط گرفته است. «مارون» نیز یکی از ترجمه های فرانسوی برای رنگ «قهوه ای» است. این رنگ، به زبان اردو نیز «عنابی» نامیده می شود.

معنی کلمه عنابی در ویکی واژه

سرخ رنگ.

جملاتی از کاربرد کلمه عنابی

مهر را آن حسن سرکش گرم بیتابی کند خون به دل یاقوت را آن لعل عنابی کند
آنک گویند که عنّاب نشاند خون را بیتو هر قطره ئی از خون دلم عنابیست
طبیب حُسن علاجش کند به عنابی مریض عشق که دارد ز هجر تاب و تبی
غوره در چشمم مکن چون ز اشک عنابی چکید ناردان بر روی ازآن یاقوت رمانی مرا
به فندق گونه عناب تر داد به جانان زاشک عنابی خبر داد
بوسد بت صقلابی نوشد می عنابی کای زاهد محرابی کوثر به تو ارزانی
عناب لبت رنگ زخم بر بوده ست عنابی چشم من از آن نغنوده ست
آن چیست بر آن طبق همی تابد؟ چون ملحم زیر شعر عنابی
خویش را بر کشد به رعنابی جان ماهیچه هست از آن درهم
گفت لب سوداییان عشق را از دو عنابی مداوا می‌کند