عنقریب. [ ع َ ق َ ] ( ع ق مرکب ) عن قریب. مرکب ازعن + قریب. بزودی. بهمین زودی. بهمین نزدیکی. زود. زود باشد که. در این نزدیکی. تا نه دیر : به اعتماد وفا نقد عمر صرف مکن که عنقریب تو بی زر شوی و او بیزار.سعدی.که سالوک این منزلم عنقریب بد از نیک نادر شناسد غریب.سعدی.تبه گردد آن مملکت عنقریب کز او خاطرآزرده گردد غریب.سعدی.عنقریب بود که آن سرای و خانه بر سر خداوندش فرودآید و خراب گردد. ( تاریخ قم ص 148 ). این چنین پرده برانداز که او را دیدم عنقریب است که رسوای جهانم دارد.میرزا محمدقلی میلی ( از آنندراج ).
معنی کلمه عن قریب در فرهنگ معین
(عَ قَ ) [ ع . ] (ق مر. ) به زودی .
معنی کلمه عن قریب در فرهنگ عمید
به زودی، به همین زودی، به همین نزدیکی، زود باشد که.
معنی کلمه عن قریب در فرهنگ فارسی
بزودی، بهمین زودی، بهمین نزدیکی، زودباشدکه عن قریب بزودی بهمین زودی بزودی بهمین زودی بهمین نزدیکی زود زود باشد که : تبه گردد آن مملکت عن قریب کزو خاطر آزده آید غریب . ( بوستان . کلیات )
معنی کلمه عن قریب در ویکی واژه
به زودی.
جملاتی از کاربرد کلمه عن قریب
الْجَنَّةَ فَقَدْ فازَ، وَ مَا الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلَّا مَتاعُ الْغُرُورِ» لأنّه یغرّ الانسان بما یمنّیه من طول البقاء، و هو ینقطع عن قریب. میگوید: نیست زندگانی درین دنیای فانی الّا متاع الغرور که مردم فرهیب میدهد، یعنی امل دراز در پیش مینهد، تا اومید در عمر دراز میبندد، و آن گه ناگاه مرگ در رسد و امید بریده گردد. مصطفی (ص) گفت: امل کوتاه کنید و مرگ پیوسته در پیش چشم خویش دارید، و از خدا شرم دارید، چنان که حق و سزای ویست، و گفت: نترسم بر شما از هیچیز چنان که از دو خصلت ترسم: یکی بر هوای خویش ایستادن، و دوم امید عمر دراز در پیش داشتن. بآن خدای که جانم درید اوست که هرگز چشم خویش بر هم نزدهام که نپنداشتم پیش از آن که از هم بر گیرم برید مرگ در آید، که چشم از هم بر نگرفتم که نپنداشتم پیش از آنکه بر هم نهم مرگ در رسد. عبد اللَّه مسعود گفت: رسول خدا (ص) خطی مربع بر کشید، و آن گه در میان آن مربع خطی راست، و از هر دو جانب آن خطهای خرد بر کشید. پس بیرون مربع خطی دیگر کشید، گفت: آن خط راست در درون مربع آدمی است، و آن مربع أجل وی، گرد وی در آمده، که از آن راه ببیرون نه، و آن خطهای خرد از هر دو جانب آفات و عاهاتست، و انواع بلیّات براه وی در آمده، ناچار آن همه بوی رسد یا بعضی رسد، تا آن گه که سر ببالین مرگ باز نهد. و آن خط که بیرون مربع کشید خود امل دراز است که فرا پیش گرفته، و دل در زندگانی بسته! همیشه اندیشه کاری کند که در علم خداوند سبحانه چنانست که آن کار پس از أجل وی خواهد بود.
ماوصل تو عن قریب یابیم زیرا که فراق تو بعید است
روی خود بنمایمت گفتی ز دور کاش بودی این سعادت عن قریب
هر شفا در حقه غیب است و آن در دست توست حقه بگشا و کرامت کن شفایی عن قریب
تو هیچی، چه آید ز هیچ ای حبیب ز خود دور باش و به او عن قریب
فَآتاهُمُ اللَّهُ ثَوابَ الدُّنْیا وَ حُسْنَ ثَوابِ الْآخِرَةِ در ثواب آخرت «حسن» گفت: یعنی نیکو است آن ثواب، و در ثواب دنیا آن نگفت. از بهر آنکه ثواب آخرت پاینده است و ثواب دنیا گذرنده، آن بودنی است بر دوام بیآفت، و بیفتنت. و این بریدنی است عن قریب، هم با آفت و هم با محنت.
مگر حبیب کند چاره عن قریب مرا در این مرض چه مداوا کند طبیب مرا
باش تا بعالم من رسی که زحمت بشریت در میان نباشد که خود با تو بگویم آنچه گفتنی باشد. در عالم حروف بیش از این در عبارت نتوان آوردن. کی باشد که از ادبار خود برهیم؟! و هنوز دور است واَرْجُو که عن قریب میسر شود «فَإِنْ تَوَلَّوا فَقُل: حَسْبیَ اللّهُ لاإِلهَإلّا هُوَ عَلَیْه تَوَکَّلْتُ وَهُوَ رَبُّ العَرْشِ العظیم».
ز فیض تا نفسی هست مژده وصلی که عن قریب رود زین سراچهٔ فانی
مالکست این روسبی زن نی طبیب هین که جان بستاند از من عن قریب