عمل دار

معنی کلمه عمل دار در لغت نامه دهخدا

عمل دار. [ ع َ م َ ] ( نف مرکب ) عامل و متصدی. ( آنندراج ). تحصیلدار و خراجدار و کسی که مالیات را جمعمی کند و مأمور دیوانی. ( ناظم الاطباء ) :
وین فلک گرچه بد عمل داریست
هم به نیکی حساب من رانده ست.خاقانی.ملک صفاتی کاندر ممالک شرفش
سپهر گفت که من کهترین عملدارم.خاقانی.عمل داران برابر می دویدند
زر و دیبا بخدمت می کشیدند.نظامی.عمل داران چو خود را ساز بینند
به معزولان از این به بازبینند.نظامی.عمل خانه دل بفرمان توست
زبان خود عملدار دیوان توست.نظامی.|| شحنه. ( زمخشری ).

معنی کلمه عمل دار در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) والی ، حاکم ، تحصیل دار مالیات .

معنی کلمه عمل دار در فرهنگ فارسی

( صفت ) حاکم محلی مامور دیوانی ( در هند نیز مستعمل است ) .

معنی کلمه عمل دار در ویکی واژه

والی، حاکم، تحصیل دار مالیات.

جملاتی از کاربرد کلمه عمل دار

گر علم و عمل داری و درویشی و کردار حاجت به زبان بازی و گفتار نباشد
وین فلک گرچه بد عمل داری است هم به نیکی حساب من رانده است
نیست پروا ز این که طومار عمل دارم سیاه چون که دانم شافع روز جزا باشد علی
گروهی عمل دار عزلت نشین قدم‌های خاکی دم آتشین
گروهی عمل دار عزلت نشین قدمهای خاکی دم آتشین
او سخت از استقلال کلیسا حمایت کرد و عقیده داشت در مسائل مذهبی و روحانی رهبران کلیساها آزادی عمل دارند، به عبارت دیگر در مسائل روحانی کلیساها نه فقط حق حاکمیت روی مسیحیون دارند بلکه روی امپراتور هم نفوذ دارند، زیرا امپراتور مثل سایر مسیحیون نیز پسر کلیسا است و مقام او بالاتر نمی‌باشد.
عمل داران درگه را به فرمود که بشتابند پیش آهنگ شه زود
گروهی عمل دار عزلت نشین قدمهای خاکی، دم آتشین
هر عمل دارد به علمی احتیاج کوشش از دانش همی گیرد رواج
همچو واعظ از دنیا می کنم شکایت ها می روم ز دنبالش علم بی عمل دارم
عزلت کند اگرچه عمل دار ملک باشی امروز رنگ دیدی فردات بو نماید