عمرسعد

معنی کلمه عمرسعد در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عمر بن سعد ( ـ کوفه ۶۶ق)

معنی کلمه عمرسعد در دانشنامه اسلامی

[ویکی اهل البیت] این صفحه مدخلی از کتاب فرهنگ عاشورا است
معروف به «ابن سعد»، فرمانده سپاه ابن زیاد در کربلا بود که با امام حسین علیه السلام جنگید و دستور داد پس از شهادت آن حضرت، اسب بر بدن او تاختند و اهل بیت او را اسیر کرده به کوفه بردند.
عمر سعد، پسر سعد بن وقاص از سرداران صدر اسلام بود. در زمان پیامبر (و به قولی در دوران عمر) به دنیا آمد. همراه پدرش در فتح عراق شرکت داشت. وی از جمله کسانی بود که علیه «حجر بن عدی » و یارانش، شهادت به فتنه گری داد و سبب شد که حجر در «مرج عذراء» به شهادت برسد. وی قبل از حادثه عاشورا، آماده حرکت به سوی «ری » بود که حکمرانی آنجا را به او داده بودند ولی به دستور ابن زیاد (والی کوفه) همراه با سپاهی مامور جلوگیری از ورود امام حسین علیه السلام به کوفه و وادارکردن او به بیعت با یزید و یا جنگ و کشتن او در صورت امتناع شد و به مقابله با حسین بن علی علیه السلام به کربلا رفت.
عمر سعد، در ایام قیام مختار در کوفه گریخت. اما وقتی مردم کوفه دوباره بر ضد مختار خروج کردند، بازگشت و رهبری را به عهده گرفت ولی باز هم به سوی بصره گریخت و سپس دستگیر و نزد مختار آورده شد. در مجلس مختار، به دستور وی او را کشتند و سرش را به مدینه نزد محمد حنفیه فرستادند و این در سال 66 هجری بود.
در کربلا، هر چه امام حسین علیه السلام با او گفتگو کرد تا از جنگیدن دست بردارد و دست خویش را به خون آن حضرت نیالاید، نپذیرفت. صبح عاشورا هم اولین کسی بود که به طرف اردوگاه امام حسین علیه السلام تیر افکند و فرمان حمله عمومی صادر کرد. نامش جز و لعنت شدگان در زیارت عاشورا آمده است. او بود که پس از ورودش به کربلا در روز چهارم محرم، بر امام حسین علیه السلام سخت گرفت و دستور داد سوارانش آب را به روی یاران حسین علیه السلام ببندند.
جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف.

معنی کلمه عمرسعد در ویکی واژه

لقب یکی از اشقیا لشکر یزید و از فرماندهان سپاه ابن‌زیاد در دشت کربلا و روز عاشورا. عمر، طبق استنتاج از مفهوم سعد، نخستین کسی از که پس از حُر مانع حرکت امام حسین و یارانش شد به همین سبب ملقب به عمرسد یعنی مانع شونده، راهزن یا راه بستن شد.

جملاتی از کاربرد کلمه عمرسعد

میر سپه که بد؟عمرسعد! او برید حلق عزیز فاطمه؟ نه شمر بی‌حیا