معنی کلمه عمران در لغت نامه دهخدا
عمران. [ ع َ ] ( ع اِ )دو گوشت پاره بالای لهات آویخته. ( منتهی الارب ). دو گوشت پاره که بر ملازه آویخته است. ( از اقرب الموارد ).
عمران. [ ع َ ] ( ع ص ) کسی که زمان درازی زیست کرده باشد. ( ناظم الاطباء ).
عمران. [ ع ُ ] ( ع مص ) لازم گرفتن شخص مال یا منزل خود را. عِمارة. عُمور. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عمارة و عمور شود.
عمران. [ ع ُ ] ( ع اِمص ) آبادانی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). صاحب آنندراج این کلمه را به ضم اول و فتح دوم ضبط کرده و معنی آن را آبادانیها نوشته است ، سپس گوید: «فارسیان [ آنرا ]به سکون استعمال نمایند بمعنی آبادان » :
نباشد جز دو یک میدان نشیب کوه و هامونش
نباید بیش یک لحظه خراب خاک و عمرانش.ناصرخسرو.نیک و بد هرچه اندرین گیتی است
به خرابی است یا به عمرانی است.مسعودسعد.ز مهر وکین تو چرخ و فلک دو گوهر ساخت
که هر دو مایه عمران شدند و اصل خراب.مسعودسعد.گنجها را در خرابی زآن نهند
تا ز حرص اهل عمران وارهند.مولوی.بندگی اینجا به از سلطانی است
وین خرابی بهتر از عمرانی است.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).عشق گوید خانه ویران میکنم
عقل گوید شهر عمران میکنم.اسیری لاهیجی ( از آنندراج ).- عِلم عمران ؛ در تداول ابن خلدون بمعنی علم اجتماع یا جامعه شناسی به کار رفته است. و وی آن را بعنوان دانش مستقلی قرار داده ، خویش را واضع و مبتکر این علم میداند. رجوع به ترجمه مقدمه ابن خلدون از محمد پروین گنابادی ج 1 حاشیه ص 4، فلسفة ابن خلدون الاجتماعیة تألیف طه حسین و دراسات عن مقدمه ابن خلدون تألیف ساطع الحصری شود.
- عمران شدن ؛ آباد شدن :
هر جای که نام تو رسد در گیتی
گرچند خراب است شود یکسره عمران.مسعودسعد.
عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) نام دو تن از تازیان ، یعنی عمروبن جابر و بدربن عمرو. ( ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) موضعی است به یمن. ( منتهی الارب ).
عمران. [ ع َ ] ( اِخ ) ( أبرق... ) موضعی است به دیار عرب. نام آن در شعر دوس بن ام غسان یربوعی آمده است. ( از معجم البلدان ).