عمدا

معنی کلمه عمدا در لغت نامه دهخدا

( عمداً ) عمداً. [ ع َ دَن ْ ] ( ع ق ) بقصد و بعمد و بطور اراده و اختیار. ( ناظم الاطباء ). اگر در امری ناکردنی جرأت نمایند و قصد را در آن مدخلی بود، چنانچه گویم فلان مرضی مهلک نداشت که بمیرد، لیکن عمداً زهر خورد و بمرد، پس عمداً است ، و اگر جرأت و قصد را در آن مدخلی نیست ، پس سهو است. ( از آنندراج ). دستی. دستی دستی. دانسته و فهمیده. از روی عمد. عامداً. متعمداً. قاصداً :
گر ناوکی اندازد عمدا بنشاند
پیکان پسین ناوک در پیشین سوفار.منوچهری.برآمد زاغ رنگ و ماغ پیکر
یکی میغ از ستیغ کوه قارن
چنانچون صدهزاران خرمن تر
که عمدا درزنی آتش بخرمن.منوچهری.سر او بسته به پنهان ز درون عمدا
سر ماسورگکی در سر او پیدا.منوچهری.آن را که ندانی چه طاعت آری
طاعت نبود بر گزاف و عمدا.ناصرخسرو.ستور از کسی به که بر مردمی
به عمدا ستوری کند اختیار.ناصرخسرو.چو کفتاری که بندندش به عمدا
همی گویند کاینجا نیست کفتار.ناصرخسرو.خورشید به مویه شود و روی بپوشد
کآن روی چو خورشید بیارایی عمدا.مسعودسعد.دانی که به عشق تو گرفتارم
برساخته ای تو خویشتن عمدا.مسعودسعد.دوش در روی گنبد خضرا
مانده بود این دو چشم من عمدا.مسعودسعد.رخسار صبح پرده به عمدا برافکند
راز دل زمانه به صحرا برافکند.خاقانی.بر آن سریر سر بی سران به تاج رسد
تو تاج بر سری از سر فرونهی عمدا.خاقانی.چشم دزدیدم ز نور حضرتش
تا نپنداری که عمدا دیده ام.خاقانی.قرةالعین مرا عمدا بجا بگذاشتند
یا خود آنان از ره دیگر مگر بازآمدند.کمال الدین اسماعیل.کس بدین شوخی و رعنائی نرفت
خود چنینی یا بعمدا می روی.سعدی.مردم از قاتل عمدا بگریزند بجان
پاکبازان بر شمشیر بعمدا آیند.سعدی.صید بیابان سر از کمند بپیچد
ما همه پیچیده در کمند تو عمدا.سعدی.

معنی کلمه عمدا در فرهنگ معین

( عمداً ) (عَ مْ دَ نْ ) [ ع . ] (ق . ) از روی قصد و نیت .

معنی کلمه عمدا در فرهنگ عمید

به عمد، باقصدونیت، انجام دادن کاری از روی قصدونیت نه به طریق پیشامد و تصادف.

معنی کلمه عمدا در فرهنگ فارسی

باختیار با قصد و نیت مقابل سهوا تصادفا : عمدا خود را به مهلکه انداخت .

جملاتی از کاربرد کلمه عمدا

من خون گرفته کردم و نظری و کشته گشتم تو بدان که او به عمدا به شکار من نیامد
در شعمدان چرخ ز خورشید ساخت شمع شمعی پلیته اش از قدر و مومش از قضا
خط تر گرد لبه عمدا نباشد چو دودی هست بی حلوا نباشد
مار زلفین تو عمدا بزند زخم بجان عقرب آسوده شود تا نکند آزاری
ای پریشان کرده عمدا، زلف عنبربیز را بر دل من دشنه داده غمزهٔ خونریز را
در این یگان عمداً از حضور افسران آلمانی جلوگیری شد. در پایان سال ۱۹۱۷، با فروپاشی امپراتوری روسیه، انور پاشا به این نتیجه رسیده‌بود که آلمانی‌ها و ترکان دیگر اهداف مشترکی ندارند. شرایطی که برای پیمان برست-لیتوفسک گذارده شد و بسیار به منفعت آلمانی‌ها تمام می‌شد نیز این احساس را تقویت کرد. منظور این بود که اردوی اسلام تنها گوش به فرمان انور پاشا باشد و به فرمان‌های آلمانی‌ها توجهی نکند.
بدین قصیده توان کرد جرم ناکرده ز بندهٔ تو خود این کرده گیر بر عمدا
ای صنوبر قد، ندانی تو چگونه فتنه‌ای یا همی دانی، به عمدا خویش را نادان کنی
فکندی بر گل از عنبر هزاران حلقه و چنبر بزیر هر یک از عمدا یکی جادوستان کردی
چو لابد جدائی است از بعد زیست به عمدا جدا زیستن بهر چیست؟
تا کی، ای مه روی، کین انگیختن؟ خون ما بر خاک عمدا ریختن