معنی کلمه عمارلو در لغت نامه دهخدا
عمارلو. [ ع َم ْ ما ] ( اِخ ) از ایلات ساکن رودبار قزوین هستند که چادرنشین اند و مرکب از دوهزار خانوار میباشند. ( از جغرافیای سیاسی کیهان ص 112 ).
عمارلو. [ ع َم ْ ما ] ( اِخ ) یکی از دهستان های چهارگانه بخش رودبار شهرستان رشت. این دهستان در مشرق بخش رودبار واقع بوده و حدود آن بدین قرار است : از شمال به دهستان دیلمان و سمام ، از جنوب به رودخانه شاهرود، از مشرق به دهستان رودبار الموت واز مغرب به دهستان رحمت آباد. دهستان عمارلو از سه بلوک فاراب ، خورگاه و پیرکوه تشکیل شده است. این دهستان ناحیه ای است کوهستانی و دارای آب و هوای سردسیر است و آب آن از چشمه سار تأمین میشود. محصول عمده آن غلات و لبنیات است. جمع قرای این دهستان 71 آبادی بزرگ و کوچک و صدها مرتع و مزرعه است. جمعیت آن در حدود 26هزار تن میباشد. این دهستان فاقد راههای شوسه بوده و راههای آن مالرو و صعب العبور است. و بواسطه فقر اقتصادی ، در فصل پاییز پس از کشت گندم اکثر سکنه آن با عائله خود برای کارگری به منطقه گیلان رفته ، اوایل بهار مراجعت میکنند. مالک عمده در این دهستان کم و اغلب خُرده مالک هستند. ساکنان آن از نژاد کرد بوده و در عهد نادرشاه افشار از قوچان به این حدود کوچانیده شده اند. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2 ). در جغرافیای سیاسی کیهان ص 273 «عمارلو» یکی از نواحی نوزده گانه گیلان به شمار آمده و این چنین توصیف شده است : عمارلو در دو طرف شاهرود واقع شده ، از طرف شمال محدود است به کوههای دیلمان ، از جنوب به قزوین و از مغرب به رحمت آباد. اسم قدیم آن خُرکام یا خُرکان بودو پس از آنکه نادرشاه طوایف عمارلو را به آنجا کوچ داد به این اسم معروف شد. مرکز آن منجیل در انتهای غربی کوههای البرز و در مشرق سفیدرود واقع شده ، فاصله آن تا پل معروف منجیل دو کیلومتر، و از محل اتصال شاهرود و قزل اوزن فاصله آن زیاد نیست. خانه های آن در حدود 270 است. محصول مهم آن غلات و کمی زیتون میباشد. سکنه عمارلو مخلوطی از کردها و ایلات دیگرند که در زمان صفویه و نادرشاه بدین نقطه آمده و دارای گله ٔمتعدد بوده ، از این راه استفاده های زیاد میبردند. از صنایع مهم آنها بافت جاجیم و پارچه های پشمی دیگر است. اما راجع به وضع قدیم «خرکام » رجوع به نزهةالقلوب ص 60 و جغرافیای سیاسی کیهان حاشیه ص 272 شود.