علاج کردن

معنی کلمه علاج کردن در لغت نامه دهخدا

علاج کردن. [ ع ِ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) تیمار کردن و مروسیدن. || مداوا نمودن و معالجه کردن. || چاره نمودن و تدبیر کردن. ( ناظم الاطباء ). رجوع به علاج شود.

معنی کلمه علاج کردن در فرهنگ فارسی

( مصدر ) مداوا کردن درمان کردن ۲ - چاره نمودن تدبیر کردن .

معنی کلمه علاج کردن در ویکی واژه

rimediare

جملاتی از کاربرد کلمه علاج کردن

ای مدعی، کزان لب خواهی علاج کردن هر درد را که داری می‌کن به من حواله
زخم دل از علاج کردن غیر میکند در جگر سرایت بیش
مگر شیخ بیمار شد و در میان مرض فواق پدید آمد و هر چند اطبا علاج کردند سود نداشت.