علاء
معنی کلمه علاء در لغت نامه دهخدا

علاء

معنی کلمه علاء در لغت نامه دهخدا

علاء. [ ع َ ] ( ع اِمص ) بزرگواری. ( دستوراللغة ). بزرگوار شدن در شرف و بلندی و بزرگواری. ( دستورالاخوان ). || برتری. ( دستور اللغة ). رجوع به علا شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ )موضعی است در مدینه. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) یا سکةالعلاء. کوچه ای است در بخارا. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
علاء. [ ع َل ْ لا ] ( اِخ ) رجوع به علاّ شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ )ابن بدر. محدث و تابعی است. رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن بکربن عبدرب. رجوع به مکوزه ابوالعمر علاء شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن حارثة قریشی. یکی از پانزده تن حکام عرب به جاهلیت.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن حسن بن علی. از جمله ٔوزرای بویهیان است که وزارت ایشان امتدادی نیافت و در ایام ایشان حادثی واقع نشد. ( تجارب السلف ص 248 ).
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن حسن بن وهب بن موصلایا، مکنی به ابوسعید. از مردم کرخ و از نویسندگان مشهور است. و از کسانی بود که در فصاحت بدو مثل میزدند. وی نصرانی بود و در زمان ابوشجاع وزیر، اسلام آورد. او از زمان القائم بامراﷲ عهده دار دیوان رسائل بود. و نیابت وزارت را نیز بعهده داشت و در اواخر عمر نابینا شد. بسال 432 هَ.ق. به القائم باﷲ پیوست و مدت 65 سال بدو خدمت کرد. رسائل و اشعار او مدون و مورد توجه است. بسال 412 متولد شد و در 22 جمادی الاولای سال 497 درگذشت ، و در تربةالطالع دفن گردید. ( از معجم الادباء چ مارگلیوث ج 5 ص 69 ).
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن حضرمی بن ضماربن سلمی بن اکبر. از صحابه و ازمردم حضرموت یمن است. در صدر اسلام فتوحاتی کرد. و رسول اکرم او را ولایت بحرین داد. ( از الاعلام زرکلی ).
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن خالد، مکنی به ابوشیبه. تابعی است. رجوع به ابوشیبه شود.
علاء. [ ع َ ]( اِخ ) ابن زهیر. تابعی است. رجوع به ابوزهیر شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن زیاد. تابعی و محدث است. رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن زیدل. محدث است. رجوع به ابومحمد شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن سلمة. محدث است. رجوع به ابوالهیثم شود.
علاء. [ ع َ ] ( اِخ ) ابن عاصم غسانی. قلیل الشعر است. ( ابن الندیم ).
علاء. [ ع َ ] ( اِخ )ابن عبدالرحمن حضرمی حرقی ، مولای حرقه. تابعی است.

معنی کلمه علاء در فرهنگ معین

(عَ ) [ ع . ] (اِمص . ) بزرگی ، شرف ، بلندی .

معنی کلمه علاء در دانشنامه عمومی

علاء (سمنان). علاء یا کلا یکی از روستاهای شهرستان سمنان در استان سمنان ایران است. این روستا در ۹ کیلومتری جنوب خاوری شهر سمنان در دهستان حومه جای گرفته است. علاء مرکز دهستان حومه سمنان است.
بر پایه سرشماری سال ۱۳۸۵، جمعیت این روستا برابر با ۱٬۳۰۳ نفر ( ۳۴۹ خانوار ) بوده است . در نزدیکی روستای علاء، ناحیه صنعتی علاء قرار دارد.
فراورده های این روستا شامل غلات، پنبه، پسته می باشد. صنایع دستی زنان این روستا کرباس بافی است.
مهم ترین و یکی از دو بنای تاریخی این روستا، ارگ علاء است که یکی از آثار تاریخی میانه دوره قاجاریه به شمار می رود و به ثبت آثار تاریخی نیز رسیده است. مساحت تقریبی آن حدود ۱۰۰ متر مربع و ارتفاع آن در حدود ۴٫۵ متر و با طبقه دوم حدود ۸ متر است. این بنا در دست بازسازی است. افزون بر این بنا، مناره ای در کنار مسجد ابوالفضل روستا قرار دارد که ظاهراً از قدمتی چند صد ساله برخوردار است، و طبق گفتهٔ مسئولان، ارگ و مناره مسجد بازسازی می شوند و هر دو به حالت اولیه برمی گردند.

معنی کلمه علاء در ویکی واژه

بزرگی، شرف، بلندی.

جملاتی از کاربرد کلمه علاء

علاءالدین شه فرخنده اتسز که نام اوست از مه تا به ماهی
که چون شاهنشه جمشید مسند علاء الدین والد نیا محمد
کیست بانیش علاء دول و دین که بود نآورد مثل بصد قرن و بصد دورانش
شاه غازی ، علاء دولت و دین آن فلک قدرت ملک مقدار
پس از مرگ علاءالدین حسین، پسرش سیف‌الدین محمد غوری جانشین‌اش گردید. وی برای جلب حمایت مردم به قلع و قمع اسماعیلیان پرداخته و غیاث‌الدین محمد با معزالدین محمد پسرعموهای خودش را از قلعهٔ اجرستان آزاد کرد. از دیگر اقدامات وی دفع غزان بود اما در یکی از جنگ‌ها با غزان کشته شد.
ابراهیم پادشاهی مدیر و مدبر بود. او با سلجوقیان از در دوستی درآمد. وی در ۴۷۱ یا ۴۷۲ هجری متوجه هندوستان شد. او پس از سلطان محمود و مسعود، سومین فرمانروای غزنوی است که فتوحاتی در هندوستان دارد. ابراهیم دامنه تسلط غزنویان را بر این سرزمین گسترش داد و تا بنارس و قنوج و تانیسر هم پیش‌رفت، یکی از پسران خود به نام علاءالدوله مسعود را بر حکومت هند گماشت و با غنائم بسیار به غزنه بازگشت.
خانه تاریخی علاءالدوله که امروز تبدیل به ۱۷۰۰ متر زمین بایر شده‌است، تنها بخش اندکی از آن ملک تاریخی علاءالدوله است که در حد یک تالار آینه به گواه عکس‌های میراث فرهنگی و شرکت توسعه فضاهای فرهنگی باقیمانده‌است.
علاء دولت مسعود کامکار که ملک به دست فخر نهد بر سرش همی افسر
علاء دولت مسعود کآسمان گوید اگر نبودی قدرش کی آسمان شدمی
فخر دین مفتخر دود علاءالدوله که سران را قدم آمد به جنبابش ز جباه
علاء دولت و دین هندوی مبارک رأی که تیغ او ز رقاب عدو قراب دهد
در این مرحله جهانشاه، سلطان قراقویونلوی ترکمن به وفاداری خود به تیموریان پایان داد. او به سرعت قم و ساوه را به محاصره کشید. بابر شروع به یورش به جهانشاه نمود اما به دلیل برتری قاطع اردوی قراقویونلو و توطئه علیه او توسط علاءالدوله مجبور به عقب‌نشینی شد. تا ۱۴۵۲ قراقوینلوها بسیاری از مناطق ایران را از تیموریان گرفتند.
بنمود خسروان جهان را نموده نی تیغ علاء دولت و دین خسرو جهان
و روایت کنند که پیغامبر صَلَّی اللّه عَلَیْهِ وَسَلَّمَ علاءبن الْحَضْرَمی را به غزا فرستاد، دریایی پیش آمد که ایشان‌را از آن بازداشت، آن مرد نام مهین دانست، دعا کرد و بر آب همه برفتند.