عقیان

معنی کلمه عقیان در لغت نامه دهخدا

عقیان. [ ع ِق ْ ] ( ع اِ ) زر خالص که در زمین پیدا گردد. ( منتهی الارب ). ذهب خالص. ( تحفه حکیم مؤمن ) ( مخزن الادویه ). زر که از زمین برآید. ( دهار ). زر خالص ، و گویند آن زری است که در زمین باشد نه آنچه از سنگ استخراج شود. ( از اقرب الموارد ). زر ردیا. سام. تبر. عسجد. عین. نضر :
هر آینه که ز دیدار آفتاب شود
به کوه سنگ عقیق و به دشت گل عقیان.فرخی.- امثال :
هو له عقیان و لا شی من عقیان ؛ یعنی او دو طفل دارد در حالی که فقیر است. ( از اقرب الموارد ). || ( اِخ ) اطمی است نزدیک مدینه مر بنی بیاضیه را. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عقیان در فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) طلای خالص .

معنی کلمه عقیان در ویکی واژه

طلای خال

جملاتی از کاربرد کلمه عقیان

خارج او همه عقیق یمن داخل او مذهب از عقیان
هر آینه که ز دیدار آفتاب شود به کوه سنگ عقیق و به دشت گل عقیان
ابراهیم بن عامر بن علی عُبَیدی (؟ -۱۶۸۰م) فقیه مالکی مصری در سدهٔ هفدهم میلادی/یازدهم هجری بود. عمدة التحقیق فی بشائر آل الصدیق، قلائد العقیان فی مفاخر دولة آل عثمان، أدلة التسلیم، الفتح الربانی فی تحقیق الإشارات و المعانی از آثار اوست که برخی نسخه‌های خطی آن در الازهر نگهداری می‌شود.