عقلی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عقل. هر امری که حس باطن را در آن مدخلیتی نباشد، آن را عقلی نامند، و این معنی بنا بر قول مشهور باشد. و گاه اطلاق شود بر چیزی که آن چیز و یا ماده آن به تمامی به یکی از حواس ظاهره ادراک نشود خواه جزئی از ماده آن چیز ادراک شده یا نشده باشد. ( از کشاف اصطلاحات الفنون ). مقابل حسی. و رجوع به عقل شود : نظر تیره در این راه نداند سر خویش ورچه رهبر بسوی عالم عقلی نظر است.ناصرخسرو.بحث عقلی گر در و مرجان بود آن دگر باشد که بحث جان بود.مولوی.- دلیل و حجت عقلی ؛ برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد، در مقابل دلیل نقلی. ( از فرهنگ فارسی معین ) : ظاهری راحجت از ظاهر برم پیش عاقل حجت عقلی برم.ناصرخسرو.
معنی کلمه عقلی در فرهنگ عمید
۱. مبتنی بر عقل. ۲. ویژگی آنچه ادراک آن با قوۀ عقل صورت می گیرد.
معنی کلمه عقلی در فرهنگ فارسی
( صفت ) منسوب به عقل . یا دلیل عقلی . برهانی که مبنای آن بر استدلال عقلی باشد مقابل دلیل نقلی .
جملاتی از کاربرد کلمه عقلی
کوه عقلی و بیابان جنونم دادهاند حیرتی دارم از این، کین هر دو چونم دادهاند
شیخ طوسی در این کتاب جدیدترین استدلالات، هم از نظر روایتی و هم از لحاظ کلامی را در توجیه غیبت کبری امام دوازدهم به کار میبرد و با استفاده از احادیث و استدلال عقلی ثابت میکند که امام دوازدهم شیعیان مهدی است که باید در پرده غیبت به سر برد.
عقلی که میبرد قدحی در دلش ز دست چون آورد به معرفتِ کردگار پا
ابری تو در نوال چرخی تو در جلال مهری تو در جمال عقلی تو در فطن
الإشارات و التنبیهات از مشهورترین کتابهای شیخ الرئیس، ابو علی سینا است که آن را در دو بخش منطق و فلسفه، به زبان عربی به رشته تحریر در آورده است. این کتاب را شاید بتوان یکی از مهمترین آثار علوم عقلی دانشمندان جهان نیز به حساب آورد که در طول چندین قرن همواره مورد توجه علما و محققان علوم اسلامی بودهاست.
عقلی که شود به جرعهای درد از دست در معرفت خدای چون دارد پای
ره مروت و دادی و نیستی ملت در هدایت و عقلی و نیستی ایمان
بر بساط نیستی با کمزنان پاکباز عقل اندر باخت وز لایعقلی دیوانه شد
این وزیران معظم وین گرامی خواجگان عاقلند اما تو ای دستور اعظم اعقلی
ز بی عقلی ز سر تا پای رفتی چو اینجا آمدی از جای رفتی
در این بیت شاعر میگوید که شب و روز به جز اندیشهٔ تو چیز دیگری در ذهن ندارم که چنین امری محال است و از لحاظ عقلی مورد پذیرش نیست.