عقده گشایی

معنی کلمه عقده گشایی در لغت نامه دهخدا

عقده گشایی. [ ع ُ دَ / دِ گ ُ ] ( حامص مرکب ) گشودن گره. ( فرهنگ فارسی معین ). || حل مشکلات و آشکار نمودن کار مشکل و دشوار. ( ناظم الاطباء ). مشکل گشائی. ( فرهنگ فارسی معین ) :
خاری که در این بادیه بیکار نماید
از آبله ٔپای طلب عقده گشائی است.میرزا صائب ( از آنندراج ).

معنی کلمه عقده گشایی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - مشکل گشایی .۲ - ارضاء امیال سرکوب شده .

معنی کلمه عقده گشایی در فرهنگ فارسی

۱ - گشودن گره . ۲ - حل مشکل مشکل گشایی .

معنی کلمه عقده گشایی در ویکی واژه

مشکل گشایی.
ارضاء امیال سرکوب شده.

جملاتی از کاربرد کلمه عقده گشایی

چون یقین بود که بی‌عقده گشایی نکند آب این چشمه چو سیلاب بهاری طغیان
نیست در طالع من عقده گشایی، ورنه عقده چون تاک به اندازه دستم دادند
حسرت شوق به انداز گریبان نرسد سخن عقده گشایی تو در بند قباست
بارست همچو ناخنه بر چشم اهل دید هر ناخنی که عقده گشایی نمی کند
عقده نه فلک از ناخن پا باز کند عشق اگر عقده گشایی است که من می دانم
صریر خامه صائب دلی گرفته نهشت اگر تو عقده گشایی، چنین گره بگشا
چو دور عقده گشایی به من رسد صائب به ناخن مه نو چرخ پشت سر خارد
نوبت عقده گشایی چو به ما می افتد گره ناز بر آن بند قبا می افتد
گر ناخن فکر تو کند عقده گشایی بیرون برد ازکام سنان عقد لسان را
بهر عقده گشایی ایام تیز دندان شدم پسین سلام