معنی کلمه عقاقیر در لغت نامه دهخدا
گهی الوان احوال عقاقیر
که چه گرم است از آن چه خشک و چه تر.ناصرخسرو.هر عقاقیر که داروکده بابل راست
حاضرآرید و بها بدره زر باز دهید.خاقانی.نه پیش من دواوین است و دفتر
نه عیسی را عقاقیر است و هاون.خاقانی.ازین و آن دوا مطلب چون مسیح هست
زیرا اجل گیاست عقاقیر این و آن.خاقانی.از این دو عقاقیر صحرای دلها
در این هفت دکان گیائی نیابی.خاقانی.هر چه بدان ماند از ظروف و اوانی و...عقاقیر و اخلاط و توابل که هر چیز از آن از عالمی به عالمی می برند. ( ترجمه محاسن اصفهان ، در وصف بازار اصفهان ). بر آن کوه عقاقیر بسیار است از اطراف اهل فارس بدان کوه آینده و عقاقیر چینند و جمع کنند. ( تاریخ قم ص 87 ). آنچه اجناس که متعلق به شربتخانه است که تحویل او شود، ظروف طلا و نقره و... شکر و قند و عقاقیر و قهوه و... ( تذکرة الملوک چ دبیرسیاقی ص 33 ). || حدید جدید العقاقیر؛ آهن اصل و نیکو. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || ج ِ عِقّیر. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عقّیر شود.