عقارب. [ ع َ رِ ] ( ع اِ ) ج ِ عَقرب. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عقرب شود : دبیب عقارب بلا و صریر جنادب هوا بیفتاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 436 ). به ضیافتخانه عقارب نواهس و حیات لواحس شتافت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 456 ). || سخن چینیها. ( منتهی الارب ). نمائم. ( اقرب الموارد ): اًنه لتدب عقاربه ؛ او میدرد ناموس مردم را و سخن چینیها می نماید و اذیتها می رساند. و چنانکه گویند اقاربک عقاربک. || سختی ها. ( منتهی الارب ). شدائد. ( اقرب الموارد ). || عقارب الشتاه ؛ سختی سرمای زمستان. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || منت ، بر تشبیه ، چنانکه گویند: لفلان علی آیاد لیست بذات عقارب ؛ یعنی او را بر من نعمتهایی است گوارا و نیکو و بدون منت. ( از اقرب الموارد ). || بدی و خشونت ، گویند: عیش ذوعقارب ؛ یعنی زندگی بد و سخت و خشن. ( از اقرب الموارد ). عقارب. [ ع َ رِ ] ( اِخ ) قبیله ای است که در قسمت جنوب جزیرةالعرب نزدیک عدن ، سکونت دارند. ( فرهنگ فارسی معین ).
قبیله ایست که در قسمت جنوب جزیره العرب نزدیک عدن که انگلستان آنرا در سال ۱۸۶۸ تحت الحمایه خود ساختند سکونت دارند . کژدمها، جمع عقرب، وبه معنی شدائد، سختی ها، سخن چینی ها جمع عقرب ۱ - کژدمها . ۲ - سختی ها شداید . ۳ - سخن چینیها . قبیله ایست که در قسمت جنوب جزیره العرب نزدیک عدن سکونت دارند
معنی کلمه عقارب در دانشنامه عمومی
عقارب (تونس). عقارب ( به عربی: عقارب ) یک منطقهٔ مسکونی در تونس است که در استان صفاقس واقع شده است. عقارب ۱۱٬۵۱۳ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه عقارب در ویکی واژه
جِ عقرب. عقربها. شداید. سخن چینیها.
جملاتی از کاربرد کلمه عقارب
چو حیات پیچان طرق و ز مهابت مرا موی بر تن چو نیش عقارب
یفشون بینهم المودة والوفا و قلوبهم محشوة بعقارب
در آن حرب قندس چو آید زخشمش شود موی بر تن چو نیش عقارب
دو زلف از دو رخ یک زمان دورتر کن چه دانند قدر گل و مه عقارب
علی ظاهری صبر کنسج العناکب و فی باطنی هم کلدغ العقارب
آن خس که خار خار دل اهل بیت خواست رگ در تنش بقصد چو نیش عقاربست
ز دست خویش در آتش فتادی که در معنی اقارب شد عقارب
این مثل را مگر نداری سست که اقارب عقاربند درست
زهی عاقبتبین نیکوسرشت کزین پیش اقارب عقارب نوشت
باید که این سفر وی چنان باشد که زاد آن سفر را بشاید و چون جامه احرام راست کند تا چون نزدیک رسد جامه عادت بیرون کند و این درپوشد و آن دو ازار سپید بود باید که از کفن یاد کند که جامه آن سفر نیز مخالف عادت این خواهد بود و چون عقبات و خطرهای بادیه بیند، باید که از منکر و نکیر و عقارب و حیات گور یاد کند که از لحد تا حشر بادیه عظیم است با عقبه های بسیار و چنان که بی بدرقه از آفت بادیه سلامت نیابد، همچنین از هولهای گور سلامت نیابد بی بدرقه طاعتها و چنان که در بادیه از اهل و فرزندان و دوستان تنها ماند، در گور همچنین خواهد بود.