معنی کلمه عطیه در لغت نامه دهخدا
تو آن معطی مکرم کز تو هرگز
نباشد کف رادت بی عطیه.سوزنی.عقل با جان عطیه احدیست
جان با عقل زنده ابدیست.نظامی.مردمان با آبروی پریشان را صدقات فرماید و عطیه دهد. ( مجالس سعدی ). استمناح ؛ عطیه خواستن. امتلاذ؛ عطیه گرفتن از کسی. عصر؛ عطیه دادن. ( از منتهی الارب ).
- ظفر عطیه ؛ ظفربخش. ظفرده : پادشاه سلیمان مکان از چمینه الویه ظفر عطیه بجانب خوی برافراشت. ( حبیب السیر، ج 3 ص 352 ).
|| در اصطلاح فقهی ، به اعتبار جنس ، چهار نوع است :1 - صدقه ، و آن عقدی است که نیاز به ایجاب و قبول وقبض دارد. 2 - هبه ، که محتاج به ایجاب و قبول و قبض است و در آن قصد قربت شرط نیست. 3 - سکنی و عمری و رقبی ، که در آنها نیز ایجاب و قبول و قبض الزامی است. 4 - تحبیس یا حبس ، که در اعتبار قبض و تقید بمدت مانند سکنی است. ( از فرهنگ علوم عقلی ، به نقلاز شرح لمعه ). در حدیث است : لایحل للرجل یعطی العطیة فیرجع فیها اًلا الوالد فیما أعطی ولده. و شافعی گوید: یجوز له أن یرجع صغیرا کان الولد أو کبیرا. ( از منتهی الارب ). و رجوع به صدقة و هبة و سکنی و حبس شود. || در اصطلاح نجومی ، بخشی که جهت تعیین عمر مولودبه هر کوکب دهند. عطیه بر حسب بودن کدخدا در وتد و مایل وتد یا زایل وتد قسمت می شود به عطیه بزرگ ( عظمی و کبری ) و میانه ( وسطی ) و خرد ( صغری ). عطیه اصلاً برای استخراج مدت عمر مولود است مثلاً عطیه کبرای شمس 120 است. ( از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به التفهیم ص 521 شود.
عطیه. [ ع َ طی ی َ ] ( اِخ ) نام راوی شعر سنائی است. ( یادداشت به خط مرحوم دهخدا ) :
اند بار از تو و دیوانه عطیه کل و کور
کل تر و کورتر و غرتر و دیوانه تریم.سوزنی.
عطیه. [ ع َ طی ی َ ] ( اِخ ) ابن حارث همدانی ، مکنی به ابوروق. محدث است. رجوع به ابوروق ( عطیة... ) شود.