عطیت

معنی کلمه عطیت در لغت نامه دهخدا

عطیت. [ ع َ طی ی َ ] ( ع اِ ) عطیة. چیزی که به کسی عطا کنند. بخشش. ( فرهنگ فارسی معین ). دهش :
نیل دهنده توئی به گاه عطیت
پیل دمنده تو به گاه کینه گزاری.رودکی.ای طالبان نعمت و سائلان عطیت چگونه رود حال شما. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 253 ). رجوع به عطیة و عطیه شود.
- عطیت الهی ؛ بخشش خداوندی. فیض الهی. ( فرهنگ فارسی معین ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ] ( ع اِ ) عطیه. دهش. بخشیده شده. ( منتهی الارب ). آنچه داده شود. ( از اقرب الموارد ). دادنی. ( دهار ). داد. داده. عطیت. جائزة. عَصْر. عَصَر. عطا. عُنَّه. لُهوَة. نافلة. نُبلة. نَحل. نِضاض. نَفحة. نَفل. ( از منتهی الارب ). ج ، عَطایا. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). و عطیّات. ( اقرب الموارد ). رجوع به عطیت و عطیه شود.
عطیة.[ ع َ طی ی َ ] ( اِخ ) مکنی به ابوعبدالکریم. از روات حدیث است. و رجوع به ابوعبدالکریم ( عطیة... ) شود.
عطیة. [ ع َطی ی َ ] ( اِخ ) مکنی به ابومعزل و مشهور به عطیة الطفاوی. محدث بود. و رجوع به ابومعزل ( عطیة... ) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] ( اِخ ) مکنی به ابووهب و مشهور به عطیه ٔواسطی. تابعی است. رجوع به ابووهب ( عطیة... ) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] ( اِخ ) ابن ابی جمیلة، مکنی به ابوهزان. تابعی است. رجوع به ابوهزان ( عطیة... ) شود.
عطیة. [ ع َ طی ی َ ] ( اِخ )ابن اسود کلبی. از موالی بنی کلب. وی شاعر و از اهالی شام بود و در عصر بنی امیه میزیست. و چون در ابیاتی مروان بن محمد را هجو کرده بود و یمانی ها را به شورش تشویق نموده بود مروان او را در حدود سال 130 هَ. ق. به قتل رسانید. ( از الاعلام زرکلی از المرزبانی ).
عطیة. [ ع َ طی ی َ ]( اِخ ) ابن اسود یمامی حنفی ، از بنی حنیفة. وی از عالمان و امیران خوارج بود. او در روزگار نافعبن ازرق می زیست و چون نافع «قعدة» را تکفیر کرد وی به همراهی برخی دیگر به نجدةبن عامر پیوستند و با وی بیعت کردند. و چون نجدة جهل در شریعت را معذور می دانست عطیة از وی نیز روی گردان شد و با ابی فدیک ( عبداﷲبن ثور ) ازنجدة جدا شدند و پس از اندکی از ابی فدیک نیز جدا گشت و از آن موقع خوارج به دو گروه تقسیم شدند یکی فدیکیة که پیروان فدیک بودند و دیگر عطویة که پیروان عطیةبن اسود بوده اند. عطیة سپس به سیستان رفت و در حدود سال 75 هَ. ق. درگذشت. خوارج سیستان و خراسان و کرمان و قهستان همگی عطویة بوده اند. ( از الاعلام زرکلی به نقل از الحور العین و اللباب و الملل و النحل ).

معنی کلمه عطیت در فرهنگ معین

(عَ یَّ ) [ ع . عطیة ] نک عطیه .

معنی کلمه عطیت در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - چیزی که به کسی عطا کنند بخشش . یا عطیت الهی . بخشش خداوندی فیض الهی . ۲ - بخشی که جهت تعیین عمر مولود به هر کوکب دهند . عطیت به حسب بودن کدخدا در وتد و مایل وتد یا زایل وتد قسمت می شود به : عطیت بزرگ و میانه و خرد . عطیت اصلا برای استخراج مدت عمر و مولود است مثلا عطیت بزرگ شمس ۱۲٠ سال است . جمع عطیات عطایا .

معنی کلمه عطیت در ویکی واژه

عطیة نک عطیه.

جملاتی از کاربرد کلمه عطیت

و روی ابو هریرة قال: قرأ ابی بن کعب علی النبی (ص) امّ القرآن، فقال: و الذی نفسی بیده ما انزل فی التّوراة و لا فی الانجیل و لا فی الزّبور و لا فی القرآن مثلها انّها السّبع المثانی و القرآن العظیم الذی اعطیت.
اگر آن التماس من برسد نیک در خور عطیتی دانم
سلیمان پیغامبر (ع) که باد و دیو و مرغ همه مسخّر او بودند، روزی بر سریر ملک نشسته بود با اولیاء مملکت و ارکان دولت، و آن سریر بر پشت باد اندر هوا ایستاده، مورچه‌ای براه وی آمد و گفت: یا نبی اللَّه! ما الذی اعطاک اللَّه من الکرامة؟ خدای با تو چه کرامت کرده درین جهان؟ سلیمان (ع) جواب داد که: سخر لی الریح کما تری باد مسخر من کرد چنان که می‌بینی. گفت: یا سلیمان خبر داری که این چه اشارتست؟ میگوید: «لیس بیدک ممّا اعطیت الّا الرّیح» آنچه ترا دادند ازین مملکت دنیوی همچون بادست، از باد در دست چه حاصل بود؟ کار ملک دنیا هم چنان بود.
رحمت و علم وی بهر چیز رسیده، ذره از موجودات از علم و رحمت وی خالی نه، عموم رحمت را گفت رَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْ‌ءٍ کمال علم را گفت قَدْ أَحاطَ بِکُلِّ شَیْ‌ءٍ عِلْماً الَّذِینَ یُنْفِقُونَ أَمْوالَهُمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ این نفقت درین هر دو آیة صدقه است از بهر خدا، و پیش از زکاة مفروضة فرو آمد. کلبی گفت این آیت خاصّه در شأن عثمان بن عفان و عبد الرحمن بن عوف آمد، اما عبد الرحمن چهار هزار درم آورد برسول خدا و گفت یا رسول اللَّه، هشت هزار درم بنزدیک من بود، یک نیمه خود را و عیال را بگذاشتم، و یک نیمه آوردم و بصدقه میدهم. رسول خدا گفت «بارک اللَّه لک فیما امسکت و فیما اعطیت»
و همین حکیم می گوید: دشوار بود مردم را که افعال شریف ازو صادر شود بی ماده ای مانند فراخ دستی و دوستان بسیار و بخت نیک، و از اینجاست که حکمت در اظهار شرف خویش محتاج است به صناعت ملک، و بدین سبب گفتیم که اگر عطیتی یا موهبتی از خدای، تعالی، به خلق می رسد سعادت محض از آن جمله است، چه سعادت عطیتی و موهبتی است ازو، سبحانه، در اشرف منازل و اعلی مراتب خیرات، و آن خاص است به انسان تام، که غیر تام را مانند کودکان با او مشارکتی نیست دران.