جملاتی از کاربرد کلمه عطوفت
نداشت سایه ولی رحمت و عطوفت او فُتادگان را بر سر فکنده ظِلِّ ظَلیل
او را سپهرگویی و این ننگری که هست او منبع عطوفت و این مصدر ستم
آن یکی بر آتش افکندی سپند از عطوفت آن یکی دادیش پند
یا در حق من عطوفتِ شه را دیدی و ز روی من حیا کردی
در بحر ژرف اگر به عطوفت نظر کند هر قطرهاش شود به شبه در شاهوار
یتیم بی پدر، اما پدر مر جلمه عالم را عطوفت بسکه بر عالم ز خلقش رایگان بینی
آفتابا از عطوفت، بخش بر جانها فروغی پادشاها از ترحم، کن به درویشان نگاهی
دری رفتش ز دامان عطوفت کزو درها ز چشم آمد بدامن
پیش که بر من رسد آن جانور کرد خدایم به عطوفت نظر