معنی کلمه عطفه در لغت نامه دهخدا
- عطفه کردن ؛ در تداول جنگهای قدیم ، ناگهان بازگشتن سوار و یا کژ بر دشمن تاختن : لشکر سلطان عطفه کردند و همه را مضاجع قتل در خواب نوشین بخوابانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 295 ). طاهر عطفه کرد و به ضربه او را از مرکب بینداخت. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 199 ). نزدیک بود که فتحی برآید اما ابوعلی و فایق عطفه کردند و تقدیر باری تعالی موافق مراد ایشان آمد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 117 ). مصاف دادند لشکر مغول عطفه کردند و با بشریه آمدند از ناحیه دجیل. ( جامع التواریخ رشیدی ).
|| مهره ای است افسون را که بدان زنان مردان را بند کنند از زنان دیگر. ( از منتهی الارب ). مهره ای است که زنان بوسیله آن مردان را متمایل می کنند. ( از اقرب الموارد ). || درختی است که بدان شاخ انگور آویخته باشد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
عطفة. [ ع َ طَ ف َ ] ( ع اِ ) گیاهی است بی شاخ و برگ که بر درخت می پیچد و گاوان می خورند آنرا،و برخی از ریشه های آن را چون بر زن «فارک » و دشمن دارنده شوی بپاشند، زوج خود را دوست خواهد داشت. ( از منتهی الارب ). یک دانه عَطَف گویند، همان لبلاب است. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عَطَف شود. گیاهی است از تیره پنیرکیان که بعضی انواع آن بصورت درختچه و برخی بصورت درخت می باشند. برگهایش کامل و آرایش گلها بصورت آرایش گرزن است. در حدود 30 نوع از این گیاه شناخته شده است. گشت برگشت. برگشت. کست بر کست. سوادالهند. سوادالسند. سوادالاکراد. ( فرهنگ فارسی معین ).
عطفة. [ ع ِ ف َ ] ( ع ص ) اسم النوع است ازمصدر عطف. ( از اقرب الموارد ). رجوع به عطف شود. || به معنی عَطفة است. ( از منتهی الارب ). رجوع به عَطفة شود. || شاخه های انگور که بر آن درخت آویخته باشد. ( منتهی الارب ). اطراف مو که آویخته باشد. ( از اقرب الموارد ). || درخت عَصبة. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). رجوع به عصبة شود.