عطب

معنی کلمه عطب در لغت نامه دهخدا

عطب. [ ع َ ] ( ع مص ) نرم و نازک شدن پنبه. ( منتهی الارب ). عطب القطن ؛ پنبه نرم شد. ( از اقرب الموارد ). عُطوب. رجوع به عطوب شود.
عطب. [ ع َ ] ( ع اِ ) نرمی و نازکی پنبه. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). قطن نرم. ( مخزن الادویه ).
عطب. [ ع َ طَ ] ( ع مص )هلاک گردیدن. ( از منتهی الارب ). هلاک شدن ، خواه برای انسان باشد و خواه غیرانسان. ( از اقرب الموارد ). هلاک شدن. ( المصادر زوزنی ) ( تاج المصادر بیهقی ). هلاک ، که به عرف آن را هلاکی گویند. ( غیاث اللغات ) :
نیست خود از مرغ پران این عجب
کو نبیند دام و افتد در عطب.مولوی.هم ز عزرائیل با قهر و عطب
تو بهی چون سبق رحمت بر غضب.مولوی. || شکسته شدن و عاجز و مانده گردیدن شتر و اسب از رفتن. ( از منتهی الارب ). شکسته شدن شتر و فرس. || به شدت خشمگین شدن. ( از اقرب الموارد ). || ( اِمص ) رنج و مشقت :
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده
یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب.ناصرخسرو.تا بزیر چرخ ناری چون حطب
می نسوزم در عنا و در عطب.مولوی.
عطب. [ع ُ / ع ُ طُ ] ( ع اِ ) پنبه. ( منتهی الارب ) ( الفاظ الادویة ). قطن. ( اقرب الموارد ) ( اختیارات بدیعی ) ( تحفه حکیم مؤمن ). پنبه ، که آن را قطن هم خوانند و دود آن زکام را نافع است. ( از برهان ). قطن. جمع آن عطاب است و قطعه ای از آن را عطبة گویند. ( از مخزن الادویه ).

معنی کلمه عطب در فرهنگ معین

(عَ طَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) هلاک شدن . ۲ - (اِمص . ) هلاک ، تباهی .
(عَ یا عُ طُ ) [ ع . ] (اِ. ) پنبه .

معنی کلمه عطب در فرهنگ عمید

هلاک، تباهی.

معنی کلمه عطب در فرهنگ فارسی

پنبه
نرمی و نازکی پنبه قطن نرم

معنی کلمه عطب در ویکی واژه

پنبه.
هلاک شدن.
هلاک، تباهی.

جملاتی از کاربرد کلمه عطب

تربیت کردی گر آن را روز و شب هم نگهبانیش از کسر و عطب
نیست خود از مرغ پران این عجب که نبیند دام و افتد در عطب
هم ز عزرائیل با قهر و عطب تو بهی چون سبق رحمت بر غضب
چند چند ای جان من سوی شمال در شمالت نیست جز عطب و نکال
از پس پیغمبر و حیدر بدین در ره مده یک رمه بیگانگان را تات نفزاید عطب
چونکه او جوید دعا اندر عطب چون کند آن عجز و زاری را طلب
موج بیارامید و باد ایستاد. شیخ الاسلام گفت: که او دو بیت آرد من سیم آن دیده‌ام جای دیگر و آن اینست فان جدت بالوصل اجبتنی والا فهذا لطریق العطب و ابوبکر المصری نام وی محمد ابن ابراهیم است استاد دقی و قرافی ایذ شاگرد زقاق مهین‌ایذ. با جنید و نوری٭ صحبت کرده. توفی فی شهر رمضان سنه خمس و اربعین و ثلثمائه مع ابی‌بکر العطوفی. بوبکر مصری گوید: که با جنید بودم و بوالحسین نوری و جماعتی از مشایخ صوفیان، و قوال چیزی می‌خواند. نوری برخاست و رقص می‌کرد، فرا سر جنید رسید گفت خیز! ووی نشسته بود، و این آیت برخواند: انما یستجیب الذین یسمعون الآیه. جنید گفت: وتری الجبال تحسبها جامدة و هی تمرمر السحاب.
پیش آن شوریده افتادند خاک کی نجات ما ز هر عطب و هلاک