معنی کلمه عصام در لغت نامه دهخدا
عصام. [ ع ِ ] ( ع اِ ) بند مشک و دوال که به وی بردارند مشک را. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || رسن محمل که بر تصدیر وسینه بند و تنگ شتر بندند تا سپس نرود. ( از منتهی الارب ). شکال ، در محمل. ( از اقرب الموارد ). || رسن دلو و مشک و آبدستان که بدان بندند. || دسته آوند که بدان آویزند. ( منتهی الارب ). عروه و دسته ظرف که بوسیله آن آویخته شود. ( از اقرب الموارد ). || سرمه. ( منتهی الارب ). کحل. ( اقرب الموارد ). || جای باریک یک طرف دنب. ( منتهی الارب ). قسمت باریک انتهای دم. ( از اقرب الموارد ). || مجازاً، عهد و پیمان. ( از اقرب الموارد ). ج ، أعصِمة، عُصم ، عِصام ، که لفظ اخیر با مفردش یکسان است. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || زره تابان و نرم. || معصم و موضعدستبند از ساعد. ( ناظم الاطباء ). || ج ِ عِصام بر لفظ مفرد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
- امثال :
کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً.
و ماورأک یا عصام. رجوع به عصام ( ابن شهبر... )شود.
عصام. [ ع ِ ] ( اِخ ) ( ملا... ) نام او عبدالملک بن جمال الدین عصامی و مشهور به ملا عصام است. رجوع به عبدالملک ( ابن جمال العصامی... ) شود.
عصام. [ ع ِ ] ( اِخ ) ابن شهبربن حارث بن ذبیان بن عذرة. از سواران و فصیحان عرب در دوره جاهلیت. در مورد کسانی که شرافت را با اکتساب و نه به اصل و نسب به دست آورده اند، به وی مثل زنند و گویند: «کن عصامیاً و لاتکن عظامیاً»؛ یعنی به شرافت خود فخر و مباهات کن نه به نیاگان بزرگت. عصام حاجب نعمان بن منذربوده است. ( از الاعلام زرکلی از اللباب و القاموس و مجمع الامثال و ثمارالقلوب و تاج العروس ). این مثل به این معنی است که چون عصام ، شرافت را به نفس خود به دست آر نه بوسیله پدرانت که عِظام و استخوان شده اند.و از این مثل این بیت را در نظر دارند :
نفس عصام سوّدت عصاما
و علمته الکرّ و الاقداما.
یعنی نفس عصام او را سروری داد و شجاعت و حمله را به وی آموخت. ( از منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ).
ما ورأک یا عصام ؟ مثلی است که برای استخبار از چیزی بکار برند. ( از اقرب الموارد ) ( از ناظم الاطباء ) ( از منتهی الارب ). این مثل در کتاب اعلام النساء به عصام کندیة نسبت داده شده است که از زنان فصیح و تیزهوش عهد حارث بن عمرو پادشاه کنده بود. و گوید حارث او را برای دیدار دختر عوف بن محلم شیبانی فرستاد تا اگر او را شایسته بیند از وی خواستگاری کند، و چون عصام بازگشت حارث به وی گفت «ما ورأک یا عصام » و عصام باجملاتی فصیح و بلیغ و پرشکوه وصف زیبایی و کمال دخترعوف را کرد که این جملات در اعلام النساء مذکور است. رجوع به اعلام النساء ج 3 ص 283 و مجمع الامثال میدانی و الفاخر مفضل کوفی و جمهرةالامثال و فرائداللاَّل ِ أحدب شود.