عشیه

معنی کلمه عشیه در لغت نامه دهخدا

( عشیة ) عشیة. [ ع َ شی ی َ ] ( ع اِ ) آخر روز. ( منتهی الارب ). شبانگاه. ( زمخشری ) ( دستور اللغة ). شبانگاه ، از نماز شام تا نماز خفتن. ( دهار ). به معنی «عشی » است ، چنانکه گویند: أتیته عشیة أمس یا عشی أمس ، و برخی گویند عشیة مؤنث عشی است و عرب آن را به معنی عشی بکار میبرد، و برخی گویند عشیة واحد است و جمع آن عَشی و عَشایا و عشیّات شود، و تصغیر آن عُشَیشیة است که جمعش عُشَیشیات شود. و منسوب به عشیة، عَشَوی باشد. ( از اقرب الموارد ). وقتی است که هنوز هوا روشن است و میتوان به روشنائی روز چیزی خواندن. شب. شام. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) : کأنهم یوم یرونها لم یلبثوا الاّ عشیةً أو ضحاها ( قرآن 46/79 )؛ گویی روزی که آن را می بینند درنگ نکرده اند جز یک شبانگاه یا چاشتگاه آن. قال حمید الطویل توفی الحسن [ حسن بصری ] عشیة الخمیس و أصبحنا یوم الجمعة و فرغنا من أمره و حملناه بعدصلاة الجمعة و دفناه. ( ابن خلکان ). فتبعناه [ أی تبعنا الثعلب ] فی تلک العشیة ( بعد الایاب عن الجامع، بعد صلاة العصر ) الی أن صرنا الی درب قد أسماه بناحیة باب الشام... و کان [ الثعلب ] فی تلک العشیة بیده دفتر ینظر فیه و قد شغله عما سواه. ( معجم الادباء چ اروپا ج 2 ص 133 ). || ابر. ( منتهی الارب ). سحاب. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) مؤنث عشی. ( منتهی الارب ): ناقة عشیة؛ ماده شتر که در شب تا دیرگاه چرا کند. ( از اقرب الموارد ). و رجوع به عَشی شود.

معنی کلمه عشیه در فرهنگ معین

(عَ یَ ) [ ع . عشیة ] (اِ. ) آخر روز، غروب .

معنی کلمه عشیه در فرهنگ فارسی

آخر روز شبانگاه

معنی کلمه عشیه در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَشِیَّةً: طرف آخر روز (گویا از عشوه گرفته شده که به معنای غبار و تاریکی عارض بر چشم است و باعث میشود آدمی نتواند اشیا را ببیند ، و به این مناسبت آن قسمت از زمان را هم که بطرف تاریکی میرود عشی نامیدند )
ریشه کلمه:
عشو (۱۴ بار)

معنی کلمه عشیه در ویکی واژه

عشیة
آخر روز، غروب.

جملاتی از کاربرد کلمه عشیه

زبیر ابن العوام گفت عشیه عرفه نزدیک مصطفی فرا رفتم تا بدانم که چه میخواند گفتا شَهِدَ اللَّهُ می‌خواند تا بآخر، آن گه میگفت و انا علی ذلک من الشاهدین هم چنان باز پس میخواند تا بوقت افاضت. حکایت کنند که مردی شهد اللَّه برخواند، آن گه گفت بار خدایا ودیعت منست بنزدیک تو تا روز حاجتم باز دهی، پس بوقت وفات آن مرد گویند زبانش گشاده گشت و میخواند شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ تا باین کلمه شهادت فروشد و در آن حال هاتفی آواز داد که «هذه ودیعتک رددناها الیک». کلبی گفت سبب نزول این آیت آن است که، دو حبر از احبار شام آمدند نزدیک مصطفی ص چون چشم ایشان بر مدینه افتاد، یکدیگر را گفتند چه نیکو ماند این مدینه بمدینة آن پیغامبر که در آخر الزمان بیرون آید. پس چون مصطفی را دیدند، او را بآن صفت و نعت دیدند که خوانده بودند و دانسته، گفتند: «انت محمد؟» تو محمدی؟ جواب داد که: آری من محمدم، گفتند «تو احمدی؟» گفت «آری من احمدم» گفتند ترا از شهادتی پرسیم اگر ما را از آن خبر دهی و بیان کنی ناچار بتو ایمان آریم و بگرویم، رسول خدا گفت: بپرسید آنچه خواهید.
وانزل علینا رحمته السنته للفضل فی الأبکار و العشیه
ورد البشیر مبشرا ببشاره احیی الفؤاد عشیه بورودها