عشق بازی

معنی کلمه عشق بازی در لغت نامه دهخدا

عشق بازی. [ ع ِ ] ( حامص مرکب ) عمل عشقباز. عاشقی. غَزَل. ( منتهی الارب ). عشق ورزی. معاشقه. مغازله. تصابی. مهرورزی :
عشقبازی کن و سیکی خور و برخند بر آن
که تو را گوید سیکی مخور و عشق مباز.فرخی.دل دوش هزار چاره سازی میکرد
با وعده دوست عشق بازی میکرد.عسجدی.تا ز حسن عهد تو آوازه شد در شرق و غرب
آسمان با عشقبازی عهد وپیمان تازه کرد.خاقانی.گفتا زبرای عشقبازی
ببْریدستند موی بهمان.خاقانی.چو مجنون سر مکش در عشقبازی
چو لیلی پاک شو در چاره سازی.نظامی.چنین فصلی بدین عاشق نوازی
خطا باشد خطا، بی عشقبازی.نظامی.جهان عشق است و دیگر زرق سازی
همه بازیست الاّ عشقبازی.نظامی.هین مکش هر مشتری را تو به دست
عشقبازی با دو معشوقه بد است.مولوی.هر کسی را نتوان گفت که صاحب نظراست
عشقبازی دگر ونفس پرستی دگر است.سعدی.عشقبازی چیست سردر پای جانان باختن
با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن.سعدی.که سعدی راه و رسم عشقبازی
چنان داند که در بغداد تازی.سعدی.اگرچه حسن تو از عشق غیر مستغنی است
من آن نیَم که ازاین عشقبازی آیم باز.حافظ.گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سرّ عشقبازی از بلبلان شنیدن.حافظ.در طریق عشقبازی امن و آسایش بلاست
ریش باد آن دل که با درد تو خواهد مرهمی.حافظ.تغنّی ، تغنیة؛ عشقبازی کردن با زنان. دعفشة؛ عشقبازی کردن. مهانغة؛ عشقبازی کردن با زن. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عشق بازی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (حامص . ) ۱ - اظهار محبت عاشقانه ، عشق ورزی . ۲ - رابطة جنسی ، معاشقه .

معنی کلمه عشق بازی در فرهنگ عمید

عمل عشق باز، عاشقی.

معنی کلمه عشق بازی در فرهنگ فارسی

عمل عشقباز عاشقی شهوت پرستی .

معنی کلمه عشق بازی در ویکی واژه

واژه ترکیبی از کلمات عشق + بازی
eshqbazi

جملاتی از کاربرد کلمه عشق بازی

حسن از حق است و عشق از حق نامی بر ما زعشق بازیست
عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست که جزین کار ندانم من ومشکل کاری
مارتین که جدیداً به عنوان قائم مقام در یک نشریه سیاسی مشغول به کار شده‌است؛ جشن کوچکی برگزار می‌کند و سپس آنا را به خانه می‌رساند. استفان که آنها را دنبال کرده‌است؛ پس از رفتن مارتین، با آنا به عشق بازی می‌پردازد؛ و آنا او را مطمئن می‌سازد که برای همیشه با استفان می‌ماند.
عشق بازی صدم افزون افتاد لیک زینسان نه که اکنون افتاد
چو عشق بازی مدار یغما غم از ملامت ز جور خوبان چه بیم دارد ز موج طوفان کسی که باشد غریق دریا
نه وصلش خوش بود نه هجر و نه شادی نه غمناکی خطا گوید که گوید عشق بازی هست کاری خوش
عشق بازی و ز خود تربیت جویی شرط نیست نرگس اندر گرد خار خشک وز پرچین مکن
عشق بازی را سرور سینه می پنداشتم محنت بی حد و درد بی دوایی بوده است
یک شنبه؛ آلبرت درگیر مهمان ویژه رستوران است؛ و مایکل و جورجینا در آشپزخانه به عشق بازی می‌پردازند.
من بدانستم ز بازی‌های تو از مقام عشق بازی‌های تو
عقل را زین کار سودا می‌کند عشق بازی بین که با ما می‌کند
رند گفتش گر گدا می‌گوییم عشق بازی را ز تو کمتر نیم