عشق باختن. [ ع ِ ت َ ] ( مص مرکب ) اظهار عشق ودوستی شدید کردن. عشقبازی کردن. عشق ورزیدن. ( فرهنگ فارسی معین ). تغازل با یکدیگر. مغازله : سعدی همه روزه عشق میباز تا در دو جهان شوی به یک رنگ.سعدی.کسی بعیب من از خویشتن نپردازد که هرکه مینگرم با تو عشق میبازد.سعدی.عشقبازی چیست سر در پای جانان باختن با سر اندر کوی دلبر عشق نتوان باختن.سعدی.نیست آسان عشق با خوبان نوخط باختن تخته مشق عتاب و ناز می باید شدن.صائب ( از آنندراج ).
معنی کلمه عشق باختن در فرهنگ معین
( ~ . تَ ) [ ع - فا. ] (مص ل . ) عشق ورزیدن ، دوستی کردن .
معنی کلمه عشق باختن در فرهنگ فارسی
( مصدر ) اظهار عشق و دوستی شدید کردن عشق بازی کردن عشق ورزیدن .
معنی کلمه عشق باختن در ویکی واژه
عشق ورزیدن، دوستی کردن.
جملاتی از کاربرد کلمه عشق باختن
ز عشق باختن ار توبه کرده بودم شکر که بر محبّتِ رویِ تو توبه بشکستم
چو باد بر رخ تو عشق باختن گیرد شود چو سلسله زلف آن مه اصنام
بر دل ثنای خویش کند عشق باختن بر شب بنور خویش کشد لشکر آفتاب
بدانکه در دوستی مردم همیشه با وقتی خوش باشد و در عاشقی دایم در محنت باشد؛ اگر خواهی که به جوانی عشق ورزی آخر عذری باشد، هر که بنگرد و بداند معذور دارد، گوید جوانست و جهد کن تا به پیری عاشق نشوی، که پیر را هیچ عذر نیست و اگر چنانک از جملهٔ مردمان عام باشی کار آسانتر باشد، پس اگر پادشاه باشی و پیر باشی زنهار تا این معنی اندیشه نکنی و بهظاهر دل در کسی نبندی، که پادشاه پیر را عشق باختن سخت کاری دشوار باشد.
در مهرهٔ عشق باختن با دگران چون شیر و شکر گداختن با دگران
بعشق باختن ای دوست با تو گستاخم بدان صفت که زمن رشک می برد دگری
بدان ای پسر که گفتهاند: «المزاح مقدمة الشر» یعنی مزاح پیشرو همه آفتهاست؛ تا بتوانی از مزاحِ سرد حذر کن و اگر مزاح کنی باری در مستی مکن، که شر و آشوب بیش خیزد و از مزاح ناخوش و فحش گفتن شرم دار، اندر مستی و هشیاری، خاصه در نرد و شطرنج که درین هر دو شغل، مردم صحو باشند، مزاح کمتر تحمل توانند کردن و نرد و شطرنج بسیار باختن عادت مکن و اگر بازی به اوقات باز و مباز الا به مرغی یا به گوسفندی، یا به مهمانی یا محقری از محقرات، به گرو مباز و به درم مباز، که به درم باختن بیادبیست {و} مقامری بود و اگر نیک دانی باختن با کسی که مقامری معروف بود مباز، که تو نیز به مقامری معروف گردی و اگر بازی به معروفتر و محتشمتر از خود بازی، نرد و شطرنج ادبست، باید که تو اول دست به مهره ننهی، تا اول حریف آنچه خواهد برگیرد و اگر نرد بازی اول کعبتین به حریف ده و شطرنج دست اول بدو ده، اما با ترکان و معربدان و خادمان و زنان و کودکان و گرانجانان به گرو مباز، تا عربده نخیزد و بر نقش کعبتین با حریف جنگ مکن و سوگند مخور که تو فلان زخم زدی و اگر چه سوگند تو راست باشد مردم به دروغ پندارند و اصل همه شری و عربدهای مزاح کردن است و پرهیز کن از مزاح کردن، هر چند که مزاح کردن نه عیب است و نه بزه، { کی رسول مزاح کرده است، که پیرزنی بود در خانه عایشه، روزی از رسول (ص) پرسید که: ای رسول خدای، روی من روی بهشتیان است یا روی دوزخیان؟ یعنی من بهشتیم یا دوزخی؟ و گفتهاند: کان رسول الله یمزح و لا یقول الا حقا، پس پیغمبر با پیرزن گفت بر وی مزاح که: بدان جهان هیچ پیرزنی اندر بهشت نباشد. آن پیرزن دلتنگ شد و بگریست. رسول خدا (ص) تبسم کرد و گفت: مگری که سخن من خلاف نباشد، راست گفتم که هیچ پیر در بهشت نباشد، از آنکه روز قیامت همه خلق از گور جوان برخیزند. عجوزه را دل خوش گشت}. مزاح شاید کرد ولیکن فحش نشاید گفت؛ پس اگر گویی باری کمتر گوی و اگر ضرورت باشد باری آنچه گویی با همسران خویش گوی، اگر جوابی گویند باری عیبی نبود و هر هزلی که گویی جدآمیز گوی و از فحش پرهیز کن، هر چند مزاح بیهزل نبود، اما جدی باید که بود، هر چه گویی ناچار بشنوی و از مردمان همان طمع دار که از تو به مردمان رسد؛ اما با هیچ کس جنگ مکن، که جنگ کردن نه کار مردم است، کار زنان و کودکان است، پس اگر اتفاق افتد که با کسی جنگ آری هر چه بدانی و بتوانی گفتن مگوی، جنگ چندان کن که جای آشتی بماند و یکباره لجوج و بیآزرم مباش و از عادات مردم فرومایه بدترین عادتی لجوجی و بیآزرمی است و بهترین عادت متواضعی، که متواضعی نعمت ایزدی است، که کس بر وی حسد نبرد { و به هر سخنی مگوی که: ای مرد، چو هر که ای مرد گوید بیحجت مرد، را از مردی بازافکند}. اما سیکی خوردن و مزاح کردن و عشق باختن این همه کار جوانان است، چون تو اندازهٔ کارها نگه داری بر نیکوترین وجهی بتوان کردن، چنانکه مردم بسی ملامتی نکنند چون در باب شراب خوردن و مزاح و نرد و شطرنج سخنی چند شد ناچار در باب عشق ورزیدن هم بباید گفت و شرح و شرایط آن و بالله التوفیق.