معنی کلمه عشا در لغت نامه دهخدا
عشا. [ ع َ ] ( ع اِ ) شب کوری ، و یا عام است. ( منتهی الارب ). شب کوری. ( غیاث اللغات ). سوء بصر در شب و در روز، و گویند دیدن در روز و ندیدن در شب ، و یا کوری و نابینایی. ( از اقرب الموارد ). از عیوب اسب است در آفرینش ، و آن این است که در شب نبیند و در واقع بصورت نیم اسب درآید زیرا جز در روز نمیتوان از آن استفاده ای کرد. ( ازصبح الاعشی ج 2 ص 24 ). عَشاوة. و رجوع به عشاوة شود.
عشا. [ ع َ ] ( از ع ، اِ ) عَشاء. طعامی که بشب خورند. ( غیاث اللغات ). غذای شب : یکی تحریمه عِشا بسته و دیگری منتظر عَشا نشسته. ( گلستان سعدی ). رجوع به عَشاء شود.
عشا. [ ع ِ ] ( از ع ، اِ ) عِشاء. شبانگاه. ( زمخشری ). تاریکی شب که وقت نماز شب است. ( غیاث اللغات ) : یکی تحریمه عِشا بسته و دیگری منتظر عَشا نشسته. ( گلستان سعدی ). رجوع به عِشاء شود.