معنی کلمه عسکری در لغت نامه دهخدا
- انگور عسکری ؛ نوعی انگور نازک پوست و خردهسته. قسمی انگور نهایت لطیف و پوست نازک و بی دانه. و رجوع به انگور شود.
- شکر عسکری ؛ شکر که از عسکر مکرم آرند :
به داروی علم درون علم دین
ز بس منفعت شکّر عسکریست.ناصرخسرو.چون شکر عسکری آور سخن
شاید اگر تو نبوی عسکری.ناصرخسرو.- نی عسکری ؛ نیشکر عسکری. نیشکر که از عسکر مکرم آرند :
طبع کافی که عسکر هنر است
چون نی عسکری همه شکر است.خاقانی.و رجوع عسکر و عسکر مکرم شود.
|| نوعی شراب که از شکر سازند. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ).
عسکری. [ ع َ ک َ ] ( اِخ ) دهی از دهستان رودحله بخش گناوه شهرستان بوشهر. سکنه آن 370 تن. آب آن از رود حله. محصول آن غلات است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
عسکری. [ ع َ ک َ ]( اِخ ) دهی از دهستان تمیمی بخش کنگان شهرستان بوشهر. سکنه آن 100 تن. آب آن از چاه. محصول آن غلات و خرما و تنباکو است. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7 ).
عسکری. [ ع َ ک َ ] ( اِخ ) حسن بن رشیق عدل عسکری ، مکنی به ابومحمد. محدث و از اهالی عسکر مصر بود. از نسائی و یموت بن مزرع روایت کرد و دارقطنی از وی روایت دارد. تولد وی در چهارم صفر سال 383 هَ.ق. روی داد. ( از اللباب فی تهذیب الانساب ). و رجوع به معجم البلدان ذیل ماده عسکر مصر شود.
عسکری. [ ع َ ک َ ] ( اِخ ) حسن بن عبداﷲبن سعیدبن اسماعیل بن حکیم ، مکنی به ابواحمد. فقیه و ادیب بلاد خوزستان در قرن چهارم هجری بود. وی خال حسن بن عبداﷲبن سهل عسکری میباشد. و نسبت او به عسکر مکرم است. رجوع به حسن عسکری و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 2، خزانةالادب بغدادی ج 1 ص 97، سیرالنبلاء، ابن خلکان ج 1 ص 132، انباء الرواة ج 1 ص 310، اللباب فی تهذیب الانساب ، معجم البلدان ذیل ماده عسکر مکرم.
عسکری. [ ع َ ک َ ] ( اِخ ) حسن بن عبداﷲبن سهل بن سعیدبن مهران عسکری ، مکنی به ابوهلال. از فضلای قرن چهارم هجری. رجوع به ابوهلال عسکری و مآخذ ذیل شود: الاعلام زرکلی ج 2 ص 211، خزانةالادب بغدادی ج 1 ص 112، معجم البلدان ج 6 ص 177، دمیةالقصر، ارشاد الاریب ، البعثة المصریة، معجم البلدان ذیل ماده عسکر مکرم.