معنی کلمه عسعس در لغت نامه دهخدا
عسعس. [ ع َ ع َ ] ( از ع ، ص ) صیغه ماضی از مصدر عسعسة است به معنی تاریکی درآوردن شب. ( از غیاث اللغات ). و در فارسی با توجه به مورد استعمال آن در قرآن کریم ، بعنوان صفتی برای شب بکار رفته است :
ایمان به وجود تو جدا گشت ز کفران
چون روز درخشنده جدا از شب عَسْعَس.ناصرخسرو.و رجوع به عسعسة شود.
عسعس. [ ع َ ع َ ] ( اِخ ) جایگاهی است در بادیه. و گویند کوهی است طویل دریک فرسخی ماورای ضریة ازآن ِ بنی عامر. و آن را کوهی ازآن ِ بنی دُبَیر در بلاد بنی جعفربن کلاب دانسته اند که در پایه آن آب ناصفة واقع است. ( از معجم البلدان ).
- دارة عسعس ؛ ازآن ِ بنی جعفر است. ( از معجم البلدان ).
عسعس. [ ع َ ع َ ] ( اِخ ) ابن سلامة، مکنی به ابوصعدة. صحابی است. ( از منتهی الارب ). و رجوع به ابوصعدة شود.
عسعس. [ ع ُ ع ُ ] ( ع اِ ) بازرگانان آزمندو حریص. || آوندهای کلان. ( منتهی الارب ).