عسرت

معنی کلمه عسرت در لغت نامه دهخدا

عسرت. [ ع ُ رَ ] ( ع اِمص ) عسرة. دشواری. ( غیاث اللغات ) ( مجمل اللغة ). دشواری و سختی و زحمت و اشکال. ( ناظم الاطباء ). دشخواری. و رجوع به عسرة شود.
- باعسرت ؛ مشکل و دشوار. ( ناظم الاطباء ).
- بی عسرت ؛ آسان و سهل. ( ناظم الاطباء ).
|| تنگدستی و درویشی. ( مجمل اللغة ). دست تنگی. فاقه. فقر. نیاز. نیازمندی. ضرورت. حاجت.
عسرة. [ ع َ س َ رَ ] ( ع اِ ) پر سفید نوک بال. ( منتهی الارب ). قادمه سپیدرنگ. ( از اقرب الموارد ).
عسرة. [ ع َ س ِ رَ ] ( ع ص ) مؤنث عَسِر. سخت و صعب و مشکل. رجوع به عَسِر شود.
- عسرةالاندمال ؛ که دیر مندمل شود. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
- عسرةالانهضام ؛ دیرگوار. دشوارگوار. ( یادداشت مرحوم دهخدا ).
عسرة. [ ع ُ رَ ] ( ع مص ) دشخوار شدن کار. ( المصادر زوزنی ). دشخوار شدن.( آنندراج ). دشوار شدن. ( ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری. ( دهار ). || تنگدست شدن. ( آنندراج ).
عسرة. [ ع ُ رَ ] ( ع اِمص ) تنگی و دشواری. ( منتهی الارب ). اسم است عُسر را. ( از اقرب الموارد ). سختی. ( ترجمان القرآن جرجانی ). دشواری. ( دهار ): لقد تاب اﷲ علی النبی و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فی ساعة العسرة ( قرآن 117/9 )؛ همانا خداوند توبه پیامبر و مهاجران و انصار را که در زمان دشواری از او پیروی کردند، پذیرفت. و ان کان ذوعسرة فنظرة اًلی میسرة ( قرآن 280/2 )؛ و اگر دارنده عسرت و سختی باشد، پس او را مهلتی است تا وقت یسر.
- جیش العسرة ؛ لشکر تبوک ، چه در شدت گرما بدین جنگ خوانده شدند و آن بر آنها سخت و مشکل آمد. ( از اقرب الموارد ).
|| درویشی. ( ترجمان القرآن جرجانی ) ( دهار ). عسرت. و رجوع به عسرت شود.

معنی کلمه عسرت در فرهنگ معین

(عُ سْ رَ ) [ ع . عسرة ] (اِمص . ) ۱ - تنگی ، سختی . ۲ - تنگدستی ، بی چیزی .

معنی کلمه عسرت در فرهنگ عمید

۱. تنگی، سختی، دشواری.
۲. تنگدستی، بی چیزی.

معنی کلمه عسرت در فرهنگ فارسی

تنگی، سختی، دشواری، تنگدستی، بی چیزی
۱ - تنگی دشواری . ۲ - تنگدستی قفر عسر .

معنی کلمه عسرت در ویکی واژه

تنگی، سختی.
تنگدستی، بی چیزی.

جملاتی از کاربرد کلمه عسرت

بعسرت جمله نعمتها بدل شد ز تنگی سفره مردم بغل شد
عشرت‌آمد جای‌عسرت‌تازه‌شد بخت‌کهن رحمت‌آمد جای‌زحمت پخته‌گشت‌امید خام
فنا چون هست در عسرت بمیری به که در نعمت که چون معسر ز عسرت رست نوعی نعمت است آنش
بوده بهرام جیش عسرت را بوده ناهید جشن عشرت را
هردو گرم گفتگو کامد بشیری کای حکیم جای ‌کن بر عرش عشرت فرش عسرت در نورد
هم خمار از می آید هم از او دفع خمار هم از او عسرت تو است و هم از او عشرت توست
و گفت، «حق سبحانه و تعالی هیچ ولی نیافرید بخیل و بدخو». و گفت، «گناه سخی فراگذارند که هرگاه که وی را عسرتی بود دستگیر او حق تعالی باشد» و رسول (ص) قومی را اندر غزا بگرفت و هم را بکشت، الا یکی. علی (ع) گفت، «یا رسول الله چون همه را کیش یکی و نگاه یکی و خدا یکی، این یکی را چرا نکشتی؟» گفت، «زیرا که جبرئیل (ع) مرا خبر داد که وی سخی است» و گفت، «طعام سخی داروست و طعام بخیل علت». و گفت، «سخی به خدای سبحانه و تعالی و به بهشت و به مردمان نزدیک است و از دوزخ دور و بخیل از خدای سبحانه و تعالی و به بهشت و به مردمان دور است و به دوزخ نزدیک».
بسا عشرت ها که جز عسرت نمی آرد
جان دو عالمت فدا بین بتن اسیر من عسرت من مجار تو شفقت تو مجیر من
و مراد از استحقاق، همین عسرت و پریشانی نیست، بلکه غرض آن است که ارباب همت و کرم، شایستگی را در کسی منظور داشته باشد، پس فساق و اشرار را بر نیکان و اخیار مقدم ندارند و بی هنران نادان را بر اهل هنر دانشور ترجیح ندهند و رعایت مفلسان را از منعمان ضروری تر دانند و در دستگیری ضعفا بیش از اغنیا سعی کنند و با وجود عضو مجروح، مرهم به عضو صحیح ننهند.