عزایم
معنی کلمه عزایم در فرهنگ عمید
معنی کلمه عزایم در فرهنگ فارسی
جمع عزیمت ۱ - افسون ها . ۲ - دعا هایی که بر بیماران خوانند تا شفا یابند .
معنی کلمه عزایم در ویکی واژه
عزیمه.
ارادة ثابت و محکم.
افسونها و دعاهایی که بر بیماران برای شفا یافتن میخوانند.
جملاتی از کاربرد کلمه عزایم
ره رو چنان به عشق که نبود خبر تو را از سخنی عزایم و آسانی رخص
عزایم خوان اگر خود را بسوزد جای آن دارد که از یک شیشه می تسخیر کردم صد پریرو را
کردگار جهان همی سازد کار تو بیعزایم و افسون
چون امیران جمله خودترسان شدند جمله پیش آن عزایم خوان شدند
امضا دهد عزایم قدر ترا قضا اجراکند اوامر امر ترا قدر
بعیّاری حکیمم نه بهایم به ایشان در دمم من صد عزایم
در عزایم نالهمات الغریب از دل برآرد هر که درغربت بمیرد نزد کس حرمت ندارد
بعد از آن شخصی عزایم خوان رسید گفت او را سایهٔ دیوان رسید
فرانوری٭گفتند: کی اوت به چه شناخت؟ گفت: بنقض العزایم. هر چه من سگالید می واندیشیدمی جز آن آمد و هرچه من فرا کرد او تباه کرد. و فراجوانمردی گفتند: که حق را بچه شناختی؟ «گفت» اوم باو بشناخت. بوزرعهٔ طبری شبلی را پرسید: کی اوت بچه بشناخت؟
چو هنگام عزایم زی معزم به تک خیزند ثعبانان ریمن