عزادار

معنی کلمه عزادار در لغت نامه دهخدا

عزادار. [ ع َ ] ( نف مرکب ) ماتم زده و آنکه بحالت عزا و سوگواری باشد. ( ناظم الاطباء ). شخصی که بمناسبت فوت یکی از نزدیکان سوکوار باشد. ( فرهنگ فارسی معین ). ماتمی. مصیبت زده. سوکوار.
شادی و عیش عالم در خاطر دل افکار
شرمنده تر ز عید است در خانه عزادار.محمدسعید اشرف ( از آنندراج ).دوستان را نبود بس که بهم یکرنگی
پوشش مرده سفید است و عزادار سیاه.میرزا اسماعیل ایما ( از آنندراج ).

معنی کلمه عزادار در فرهنگ عمید

ماتم دار، ماتم زده، ماتم دیده، آن که در مرگ کسی سوگوار است.

معنی کلمه عزادار در فرهنگ فارسی

( صفت ) شخصی که به مناسبت فوت یکی از نزدیکان سوگوار باشد ماتم زده .

جملاتی از کاربرد کلمه عزادار

عزای آنکه عزادار او خدا باشد زیاد کس نرود بین عزا بپاست هنوز
کس نبود آنجا به وی یاری کند بر سر نعشش عزاداری کند
هر شب نثار بزم عزاداری تراست تا روز حشر دامن گردون پر از درم
«ترکی» امروز عزادار شه تشنه لب است خوفش از تشنگی روز جزا یعنی چه؟
واند گر بر فرق سرمیریخت خاک در عزاداری نموده سینه چاک
بهار امسال خود باشد عزادار نوا، خوان بلبلان در طرف گلزار
(صامت) بجا نگذاشتی از عزاداری ملک و ملک را شد ز چشم جوی خوی جاری
کمتر کنید سینه و کمتر به سر زنید کاین لحظه نیست وقت عزاداری شما
مسعود حسینی، عکاس-خبرنگار افغان، در آوریل ۲۰۱۲، برندهٔ جایزهٔ بهترین عکس خبری پولیتزر شد. حسینی نخستین عکاس افغان است که برندهٔ این جایزه می‌شود. این جایزه برای عکسی بود که حسینی از یک دختر افغان در حملهٔ انتحاری عاشورای ۱۳۹۰ به عزاداران شیعه در کابل گرفت.
ذات قدیم بهر عزاداری تو بس هستی پس از حیات تو یکسر سزد هلاک
هیچگه (صامت) عزادار غم زهرا نبود کز شراره آه وی دفتر پر از اخگر نشد
حسین وحید خراسانی از پایه‌گذاران عزاداری و تعطیل شدن رسمی فاطمیه (درگذشت فاطمة الزهراء) می‌باشد. او در این روز و در روزهای درگذشت علی ابن ابیطالب و جعفر بن محمد الصادق پیاده از دفتر خود تا مرقد فاطمه معصومه دختر موسی بن جعفر در شهر قم عزاداری می‌کند.