معنی کلمه عریضه در لغت نامه دهخدا
- برای خالی نبودن عریضه ، محض خالی نبودن عریضة ؛ که بظاهر بچیزی نماید. برعایت ظاهر. مشتی به نمودار خروار.
عریضة. [ ع ُ رَ ض َ ] ( اِخ ) از بلاد بنی نمیر است. ( از معجم البلدان ).
عریضة. [ع َ ض َ ] ( اِخ ) نسیب بن اسعد عریضه. شاعر و ادیب ، و از پایه گذاران «الرابطة القلمیة» در امریکا ( مهاجران )است. وی به سال 1304 هَ.ق. در حمص متولد شد و ابتدا در همان شهر و سپس در مدرسه روسی در ناصرة تحصیل کرد. آنگاه بسال 1905 م. به نیویورک مهاجرت نمود و مجله الفنون را انتشار داد. سپس سردبیر روزنامه یومیه مرآةالغرب گشت و پس از آن سردبیری روزنامه «الهدی » را بعهده گرفت. به سال 1365 هَ.ق. در شهر بروکلن درگذشت. او راست : 1- الارواح الحائرة، که دیوان شعراوست. 2- أسرار البلاط الروسی ، که داستان است. 3- دیک الجن الحمصی ، و آن داستانی است که در «مجموعة الرابطة القلمیة» منتشر ساخته است. ( از الاعلام زرکلی ).