عریضه

معنی کلمه عریضه در لغت نامه دهخدا

( عریضة ) عریضة. [ ع َ ض َ ] ( ع ص ) مؤنث عریض. رجوع به عریض شود. || ( اِ ) در اصطلاح منشیان ، عرض حال است. ( از اقرب الموارد ). معروض داشته و عرض کرده شده. ( آنندراج ). عرض حال. قصه. درخواست نامه. || نامه ای که زیردستی به مافوق و یا کوچکی به بزرگی نویسد. ( یادداشت مرحوم دهخدا ). ج ، عَرایض. ( فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به عریضجات شود.
- برای خالی نبودن عریضه ، محض خالی نبودن عریضة ؛ که بظاهر بچیزی نماید. برعایت ظاهر. مشتی به نمودار خروار.
عریضة. [ ع ُ رَ ض َ ] ( اِخ ) از بلاد بنی نمیر است. ( از معجم البلدان ).
عریضة. [ع َ ض َ ] ( اِخ ) نسیب بن اسعد عریضه. شاعر و ادیب ، و از پایه گذاران «الرابطة القلمیة» در امریکا ( مهاجران )است. وی به سال 1304 هَ.ق. در حمص متولد شد و ابتدا در همان شهر و سپس در مدرسه روسی در ناصرة تحصیل کرد. آنگاه بسال 1905 م. به نیویورک مهاجرت نمود و مجله الفنون را انتشار داد. سپس سردبیر روزنامه یومیه مرآةالغرب گشت و پس از آن سردبیری روزنامه «الهدی » را بعهده گرفت. به سال 1365 هَ.ق. در شهر بروکلن درگذشت. او راست : 1- الارواح الحائرة، که دیوان شعراوست. 2- أسرار البلاط الروسی ، که داستان است. 3- دیک الجن الحمصی ، و آن داستانی است که در «مجموعة الرابطة القلمیة» منتشر ساخته است. ( از الاعلام زرکلی ).

معنی کلمه عریضه در فرهنگ معین

(عَ ض ) [ ع . عریضة ] (اِ. ) ۱ - (ص . ) مؤنث عریض . ۲ - عرض حال ، نامه یا در - خواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می نویسد.

معنی کلمه عریضه در فرهنگ عمید

۱. شکواییه.
۲. نامه ای که کسی به شخص بالاتر از خود می نویسد، عرض حال.

معنی کلمه عریضه در فرهنگ فارسی

مونث عریش، عرض حال، نامه که کسی بشخص بالاترازخودبنویسد
۱ - ( صفت ) مونث عریض . ۲ - نامه ای که کوچکتر به بزرگتر نویسد . ۳ - در خواست نامه عرض حال جمع عرایض عریضیجات.
نسیب بن اسعد عریضه شاعر و ادیب و از پایه گذاران الرابطه القلمیه در امریکا است وی بسال ۱۳٠۴ قمری در حمص متولد شد و ابدا در همان شهر و سپس در مدرسه روسی در ناصره تحصیل کرد آنگاه بسال ۱۹٠۵ میلادی به نیویورک مهاجرت نمود و مجله الفنون را انتشار داد

معنی کلمه عریضه در ویکی واژه

عریضة
مؤنث عریض.
عرض حال، نامه یا در - خواستی که کسی به شخص بالاتراز خود می‌نویسد.

جملاتی از کاربرد کلمه عریضه

این حکایت به غایت شبیه داستان من و آن خداوند است، بی خبر سفر کردند و مرا چون سگ مصاحب هرزه گرد هربوم و بر. هر که بر آن حضرت عریضه نگارد مهتر شریک اویم و هر جا از دور کاروانی نماید طریق استقبال پوی، مگر از دوست نشانی یابم. امید چنانکه آن سگ به مطلوب خویش رسید، این از سگ کمتر به شرف دریافت خدمت مستسعد گردد. چون سرکار را از بخشعلی امتیازی باید پیش از آنکه سایه رحمت بر سگ اندازند، سگ را بر آستان خود احضار و سرافراز فرمایند.
عریضه هنرش نقش کرده هفت اقلیم صحیفه ادبش ثبت کرده نه صحرا
سپهر منزلتا به هر عذر تقصیری عریضه‌ایست رهی را به خدمت نواب
همیشه بود چاپارش به راهی عریضه داشت بر دربار شاهی