عرقه

معنی کلمه عرقه در لغت نامه دهخدا

( عرقة ) عرقة. [ ع َ ق َ ] ( ع اِ ) راه در کوه. ( منتهی الارب ). راهها در کوهها. ( از اقرب الموارد ).
عرقة. [ ع َ ق َ ] ( اِخ ) از نواحی روم است و سیف الدوله با مردم آنجا جنگیده است. و نام آن به همین صورت در شعر ابوفراس آمده است. ( از معجم البلدان ). و ظاهراً همان عِرقة است. رجوع به عِرقة شود.
عرقة. [ ع َ رَ ق َ ] ( ع اِ ) چوب میان دو ساق دیوار در پهن نهاده. ( منتهی الارب ). چوبی که درمیان دو ساق دیوار در پهنا نهاده باشند. ( ناظم الاطباء ) ( از اقرب الموارد ). || یک رسته از خشت و بنا. ( منتهی الارب ). یک صف و ردیف از خشت و آجر و سنگ در دیوار. گویند بنی البانی و عرقة و عرقتین ، چنانکه گویند بنی عرقا و عرقین. ( از اقرب الموارد ). عَرَق. رجوع به عَرَق شود. || یک رسته از اسب و مرغ و مانند آن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). عَرَق. رجوع به عَرَق شود. || زنبیل از برگ خرما بافته. || دِره ، که بدان میزنند. ( منتهی الارب ). تازیانه ای که بدان میزنند. ( ناظم الاطباء ). || طرة و نوار گرداگرد خیمه. ( منتهی الارب ). طره که بر جوانب فسطاط بافته میشود. ( اقرب الموارد ). || نوار که بدان اسیران را بندند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عَرَق و عَرَقات. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || راه کوه وبینی کوه در هوا برآمده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
عرقة. [ ع َ رِ ق َ / ع َ رَ ق َ ] ( اِخ ) نام مادر حبان است و حبان کسی است که در روزخندق بر سعدبن معاذ رضی اﷲ عنه تیر انداخت ، «عرقة» لقب مادر اوست که قلابة نام داشت. ( از منتهی الارب ).
عرقة. [ ع ِ رِ ق َ ] ( اِخ ) از قری و دههای یمامة است ، در جنگ مسیلمة،در صلح خالدبن ولید داخل نشد. ( از معجم البلدان ).
عرقة. [ ع ِ ق َ ] ( ع اِ ) بن و بیخ. یا اصل مال. یا بیخ درخت که از آن بیخهای دیگر برآید. ( منتهی الارب ). اصل ، و گویند اصل مال ، و گویند ریشه درخت که ریشه های دیگر از آن منشعب میشود. ( از اقرب الموارد ). ج ، عِرقات و عِرَق. ( اقرب الموارد ). عرقاة. رجوع به عرقاة شود.
عرقة. [ ع ِ ق َ ] ( اِخ ) شهری است در چهارفرسخی مشرق طرابلس ، و آن آخرین شهر از اعمال دمشق باشد. شهری است در دامنه کوه و با دریا در حدود یک میل فاصله دارد. و بر کوه آن قلعه ای است از آن همین شهر. و گویند آن شهری است از عواصم مابین رفنیة و طرابلس. و سیف الدولةبن حمدان با اهالی این شهر جنگیده است و ابوالعباس صفری دراین مورد شعری دارد. بطلمیوس در کتاب ملحمة گوید: طول شهر عرقة 61 درجه و 15 دقیقه ، و عرض آن 36 درجه و16 دقیقه است. و در آخر اقلیم چهارم و اول اقلیم پنجم قرار دارد. طالع آن 9 درجه از سنبله و 46 دقیقه تحت 12 درجه و 46 دقیقه از سرطان است. و مانند آن از جدی در مقابل آن است. وسط السماء آن مانند آن است ازحمل. و بیت عاقبتش مانند آن است از میزان و در رأس الغول شرکت دارد. ( از معجم البلدان ). شهری است به شام ، از آن شهر است عروةبن مروان مسند، و واثلة بن حسن عرقیان. ( منتهی الارب ) : از آنجا برفتیم به شهری رسیدیم که آن را عرقة میگفتند، چون از عرقة دو فرسنگ بگذشتیم به لب دریا رسیدیم ، و بر ساحل دریا روی از سوی جنوب ، چون پنج فرسنگ برفتیم به شهر طرابلس رسیدیم. ( سفرنامه ناصرخسرو چ دبیرسیاقی ، ص 14 ).

معنی کلمه عرقه در فرهنگ معین

(عَ قِ ) (ص . ) (عا. ) نک ارقه .

معنی کلمه عرقه در فرهنگ فارسی

مرد بسیار خوی بسیار عرق

معنی کلمه عرقه در ویکی واژه

(عا.)
نک ارقه.

جملاتی از کاربرد کلمه عرقه

خاک صد صحرا زدی آب از عرقهای تلاش راه جولان هوس‌کامی نکردی‌گل چرا
عشرت این انجمن پر انفعال آماده بود فرصت مستی عرقها کرد تا ساغر زدم
به حشر نامهٔ اعمال مجرمی ست سفید که شستشو به عرقهای انفعال دهد
رگی که با تو نه چون مسطر ست بر خط راست بسان جدول تقویم عرقه در خون باد
مهره ناچخ بکوبد مهره های گرد نان نشتر ناوک بکاود عرقهای سهمگین
عرقها دارد آن شمع حیا لیک از نظر پنهان به تمکینی که آتش نیست در سنگ آنقدر پنهان
آب می‌گشتیم‌کاش از ننگ بیدردی چو کوه کز دل سنگین عرقها بر رخ ما قیر شد
تو تیغ در کف و من زیر تیغ تو از ذوق چو زخم عرقه به خون لب گشاده می خندم
غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن پر افشانی عرقها کرد تا امروز گل‌ گشتم
باز با طرزتکلف آشنا می‌بینمت جام در دست ز عرقهای حیا می‌بینمت