عرض حال. [ ع َ ض ِ ] ( ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) درخواست و استدعا. ( ناظم الاطباء ). دادخواست.شکایت. || ورقه ای که درخواست یا شکایت خود را در آن نویسند. ( فرهنگ فارسی معین ). درخواست نامه. عریضه. قسه. شکوائیه. و رجوع به عرض الحال شود.
معنی کلمه عرضحال در فرهنگ فارسی
درخواست و استدعا دادخواست شکایت
جملاتی از کاربرد کلمه عرضحال
با من ز عرضحال زبان در دهان نماند اکنون ز حال خویش چگویم سخن نماند
سر بریدن خامه را راه سخن واکردن است عرضحال خویش گویم در ته شمشیر او