عرشی. [ ع َ ] ( ص نسبی ) منسوب به عرش. آسمانی. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عرش شود. عرشی. [ ع َ ] ( اِخ ) تخلص شاعری است.( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). نامش طهماسب قلی بیگ ، و در سلسله شاه خلیل اﷲ ولد میر میران کاکلتاش محرم است. وی در خدمت شاه طهماسب صفوی بوده است. و ابیاتی ازاشعار او در آتشکده آذر و مجمع الخواص ضبط شده است. رجوع به مجمع الخواص ص 61 و آتشکده آذر ص 19 شود.
جملاتی از کاربرد کلمه عرشی
اهل فرش از سپهر جان دوراند عرشیان همچو خور پر از نوراند
شیر را نیرو ز شیر عرشی است که امیر شیرهای فرشی است
عرشیان سایهٔ حقش دانند اختران نور مطلقش دانند
ای تحت لوایت همه آفاق، ندانم ظل ملک العرشی یا عرش لوائی
عرشیان را چه زنم گر نزنم سنگ ببال فرشیان را چه نهم گر ننهم بند به پر
ملاء بالقلوب عرشیون فرقت بالجسوم فرشیون
او باور به این داشت که علوم طبیعی برتر از علوم ریاضی هستند و این را ردی بر فلسفه مشاء میدانست و همچنین کسانی که به پیروی از ارسطو قائل به آن هستند که بهترین فلسفهها نخست فلسفه الهی و سپس فلسفه ریاضی و سپس فلسفه طبیعی است. چنانکه در کتابهای متعددی از او شامل: ردی بر منطقیین، تعارض خرد و گفتار، رساله عرشی او نقض فلسفه الهی و بیان نیکیهای فلسفه طبیعی (مانند فیزیک) و فلسفه ریاضی به خوبی مشخص است.
منبع نزدیک به خانواده عرشیا روز دوشنبه هفتم آذر، گفت: «پس از خودکشی عرشیا، مأموران جمهوری اسلامی به خانه او هجوم آوردند و تهدید کردند که اگر صدایتان دربیاید اتفاق بدی برای شما خواهد افتاد.»
جان عرشی سوی عیسی میرود جان فرعونی به قارون میرود
لاله را بنگر که گوئی عرشیان کرسی از یاقوت بر مینا زدند