عرج

معنی کلمه عرج در لغت نامه دهخدا

عرج. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) رسیدن در پای کسی پس لنگیدن. لنگیدن خلقی نه عارضی. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عرجان. لنگی غیرخلقی. ( منتهی الارب ). لنگی. ( دهار ). عَرج. عَرُج. ( منتهی الارب ).ماأشد عرجه ؛ یعنی چه لنگ است او، و لایقال ما أعرجه فی التعجب لأن ماکان لوناً أو خلقةً فی الجسد لایقال منه ماأفعله الا مع «أشدّ». || غروب شدن آفتاب یا میل کردن آن به سوی مغرب. ( منتهی الارب ).پنهان شدن آفتاب در افق و میل کردن آفتاب به مغرب. ( ناظم الاطبا ). فروشدن آفتاب. ( تاج المصادر بیهقی ).
عرج. [ ع ُ ] ( ع اِ ) کفتار. معرفة ممنوعة الصرف است و آنرا بمنزله قبیله قرار داده اند. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). عُراج. ( منتهی الارب ). ضبع.
عرج. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) نهر. || وادی بسبب انعراج آن. || ( اِمص ) بلندی پا ولنگی آن. بلندی پا نسبت به پای دیگر، یا بسبب برخورد چیزی با آن ، جمع کردن آن را. ( از اقرب الموارد ).
عرج. [ ع ِ ] ( ع اِ ) عَرج. ( منتهی الارب ). رجوع به عَرج شود.
عرج. [ ع َ ] ( ع اِ ) گله ای از شتران مقدار هشتاد عدد یا از هشتاد تا نود یا گله صد و پنجاه شتر و اندک بالای آن یا از پانصد تا یکهزار. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از ناظم الاطباء ). ج ، اَعراج ، عُروج. ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ). عِرج. ( ناظم الاطباء ).
عرج. [ ع ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ اَعرج. ( منتهی الارب ). || ج ِ عَرجاء. ( منتهی الارب ). و رجوع به اَعرج و عَرجاء شود.
عرج. [ ع َ رَ ] ( ع ص ) شتر که کمیز کج اندازد. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ).
عرج. [ ع َ ] ( اِخ ) شهری است به یمن. ( از منتهی الارب ).
عرج. [ ع َ ] ( اِخ ) وادیی است به حجاز که نخلستان بسیار دارد. ( منتهی الارب ).
عرج. [ع َ ] ( اِخ ) موضعی است در بلاد هذیل. ( منتهی الارب ).
عرج. [ ع َ ] ( اِخ ) منزلی است در راه مکه از آن منزل است عبداﷲبن عمروبن عثمان العرجی شاعر. ( منتهی الارب ). موضعی است بین مکه و مدینه و عرجی شاعر منسوب بدانجاست.

معنی کلمه عرج در فرهنگ معین

(عَ رَ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لنگ شدن ، لنگیدن . ۲ - (مص . ) لنگی .

معنی کلمه عرج در فرهنگ فارسی

لنگ شدن، لنگیدن، لنگی
۱ - ( مصدر ) لنگ شدن لنگیدن . ۲ - ( اسم ) لنگی .
منزلی است در راه مکه از آن منزل است عبدالله بن عمرو بن عثمان العرجی شاعر موضعی است بین مکه و مدینه و عرجی شاعر منسوب بدانجاست

معنی کلمه عرج در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عَرْج روستایی بین مکه و مدینه ، نرسیده به جحفه است.
ازآن به مناسبت در باب حج نام برده اند. کودکان ناتوان در برابر سرما می توانند بدون پوشیدن لباس احرام از مسجد شجره بگذرند و در عَرْج یا جحفه ، یا بَطن مَرّ و یا فَخّ بنابه اقتضای ضعف و تحملشان لباس احرام بپوشند؛ لیکن در اینکه واجب است همانند بالغان از مسجد شجره محرم شوند و پوشیدن لباس احرام را تا عرج به تأخیر اندازند یا آنکه جایز است در همان مکانهای یاد شده نیت احرام کنند و سپس لباس بپوشند، مسئله اختلافی است.
[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱۰(بار)
بالا رفتن. . عَرَج (بر وزن فرس) آن است که یکی از دو پا از دیگری بلند باشد و یا به یکی آسیبی برسد و شخص را لنگ کند اگر خلقتی باشد به شخص اعرج گویند و اگر عارضی باشد عارج (اقرب) . بر نابینا و لنگ حرجی نیست. اعرج دو بار در قرآن آمده: نور 61 - فتح:17. معارج: جمع معرج محل عروج مثل نردبان و غیره . معراج نیز اسم مکان است جوهری گفته: «اَلْمِعْراجُ السُّلَّمُ وَ مِنْهُ لَیْلَةُ الْمِعْراجِ وَ الْجَمْعُ مَعارِجُ وَ مَعاریجُ» نگارنده گوید: احتمال دارد مصدر میمی هم باشد. * . درباره این آیه مطلبی که قابل قبول و اطمینان‏آور باشد تا آنجا که من می‏دانم نگفته‏اند. در آیه مدّت آمدن امر و ماندن آن در زمین مطرح نیست فقط مدت عروج آن به سوی خدا هزار سال است. مثلاً انسانی در مدت معین از خاک به نطفه و جنین مبدل می‏شود و چون متولد شد مدّتی معین در زمین زندگی می‏کند و آنگاه که مرد در مدت چهل سال به طور کلّی پوسیده و به خاک مبدّل می‏شود. مراد از تدبیر امر گرداندن و اداره امور کاینات و نظام جهان است و ظاهراً مدّت تدبیر عمر دنیا و رسیدن قیامت است و چون قیامت رسید در عرض هزار سال این تحویل و تحوّل و تغییر و تغیّر به تدریج از بین می‏رود و پس از هزار سال ابدیّت و ثبات جای کهولت را می‏گیرد و وضع آخرت جاویدان تثبیت می‏گردد علی هذا عروج امر در عرض هزار سال یکی از مواقف قیامت است والله العالم. * . خدا ذی‏المعارج و صاحب معرجها است ظاهراً مراد آن است که ملائکه و اعمال عباد از معرجهای به خصوصی سوی خدا عروج می‏کنند چنانکه فرموده: . به نظر می‏آید مراد از «تَعْرُج» حال است یعنی الان عروج می‏کنند و مراد از «فی یَوم» یوم فعلی و دنیاست کسی که روز جمعه کاری می‏کند می‏تواند بگوید: «افعل فی یوم الجمعة» یعنی این کار امروز که جمعه است می‏کنم و مراد از «خَمْسینَ اَلْفَ سَنَةٍ» عمر این جهان است و چون عروج تمام شود قیامت بر پا شود و آن وقت ملائکه در اطراف آسمان‏ها می‏شوند . و در حول عرش می‏شوند . ولی فعلاً در درون جهان و در حال عروج اند چنانکه در «رجا» گذشت و مدّت عروج مدت عمر جهان است. در کتاب آغاز و انجام جهان ص:144 تا 147 درباره این آیه و آیات دیگر بحث کرده عمر زمین و آسمان‏ها را به هیجده میلیارد سال رسانده است.

معنی کلمه عرج در ویکی واژه

لنگ شدن، لنگیدن.
لنگی.

جملاتی از کاربرد کلمه عرج

تا به مصداق عاد کالعرجون از حصار محاق شد بیرون
برگ سبزآورد آن زرد شده شاخ درخت کودک نوزاد آن پیر شده عرجونا
ور ز نور آفتابش بهر گیرد خاطرت پیش روشن خاطرت مر ماه را عرجون کنی
زان لب و زان غمزگان چون رطب و خار گشتم زرد نزار و کوژ چو عرجون
رنگ بر بسته ترا گلگون نکرد شاخ بر بسته فن عرجون نکرد
چو چرخی پر هلال است و چو دریائی پر از زورق چو ابروی کمان رستم و نخلی پر از عرجون
من آن برآور نخلم که خوشه‌چین امل همی رطب برد از شاخ‌های عرجونم
و او را بآسمان برد زنده، چنان که عیسی را بآسمان بردند، بقول بعضی مفسّران در آسمان چهارم است زنده، و بقول بعضی در بهشت است. مصطفی (ص) گفت: «لمّا عرج بی الی السّماء اتیت علی ادریس فی السّماء الرّابعة».
امامزاده عیسی بن کاظم ساری :محمد مهدی فقیه بحرالعلوم در صفحهٔ ۴۹۷ از کتاب «تاریخ تشیع و مزارات شهرستان ساری» به نقل از کتب انساب، امامزاده عیسی بن کاظم را چنین معرفی می‌کند: «عیسی بن موسی الأصغر الأعرج بن‌جعفر بن ابراهیم المرتضی بن امام موسی کاظم علیه السّلام».