عرب
معنی کلمه عرب در لغت نامه دهخدا

عرب

معنی کلمه عرب در لغت نامه دهخدا

عرب. [ ع ِ ] ( ع اِ ) گیاه بهمی خشک. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( از اقرب الموارد ).
عرب. [ ع َ رَ ] ( ع مص ) شادمان گردیدن. || آماسیدن و ریمناک گردیدن. || باقی ماندن نشان زخم بعد به شدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( از آنندراج ). || تباه گردیدن. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر ). || بسیار آب گردیدن چشمه و چاه. ( از اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || تغییر یافتن و تباه گردیدن. || نکس پیدا کردن زخم. ( از اقرب الموارد ).
عرب. [ ع َ رَ ] ( ع اِمص ) شادمانی. ( آنندراج ). عَرب. ( منتهی الارب ). || فساد معده. || ( ص ، اِ ) آب صافی بسیار. ( منتهی الارب ).
عرب. [ ع ُ ] ( اِخ ) عَرَب. مردم تازی شهرباش ، یا عام است خلاف عجم ، یؤنث. ( منتهی الارب ). رجوع به عَرَب و عربستان شود.
عرب. [ ع َ رَ ] ( اِخ ) دسته ای از مردم خلاف عجم ، و مراداز عجم هر کسی است که غیر عرب باشد از فرس و ترک و فرنگ و جز آنها و لفظ عرب مؤنث است بر تأویل طائفه : یقال عرب العاربة و العرب العرباء. ج ، اَعرُب ، عُروب. و گفته شده است عرب شهرنشینانند، و گفته شده است عام است و شامل سکّان شهرها و بادیه ها هر دو شود. ( از اقرب الموارد ) ( از قطر المحیط ). مردم تازی شهرباش یا عام است و مؤنث آید. ( منتهی الارب ) :
نامدار و مفتخر شد بقعه یمگان به من
چون بفضل مصطفی شد مفتخر دشت عرب.ناصرخسرو.گرچه بده ست پیش از این در عرب و عجم روان
شعر شهید و رودکی نظم لبید وبحتری.خاقانی.شب عربی وار بود بسته نقابی بنفش
از چه سبب چون عرب نیزه کشید آفتاب.خاقانی.- قوم عرب ؛ مراد از عرب اکنون سکنه جزیرةالعرب و عراق و شام و سودان و مغرب است لکن قبل از اسلام مراد از عرب مردمی بوده اند که در جزیرةالعرب ساکن بوده اند زیرا مردم عراق و شام از ملتهای سریانی و کلدانی و نبطی و یهود و یونان و مردم مصر قبطی بوده اند و مردم مغرب ازبربران بوده اند و بالجمله مراد از قوم عرب قبل از اسلام ، مردم بادیه نشین در جزیرةالعرب است که در جهت شمال جزیرةالعرب و شرق وادی نیل سکونت داشته اند. و لفظعرب مساوی بوده است با بدو یا بادیه و جزیره عرب بنام عربة نامیده میشد. لکن پس از آنکه حجاز و یمن مسکن آنها شد دیگر لفظ عرب مساوی با بادیه نبود و کلمه حضری و بدوی بکار رفت. مردم شهرنشین را که اصولاً موطن آنها حجاز و یمن بوده است عرب حضری نامیده اند و صحرانشین را بدوی.

معنی کلمه عرب در فرهنگ معین

(عَ رَ ) [ ع . ] (اِ. ) تازی ، از نژاد عرب . ،به ~ُ عجمی بند نبودن کنایه از: هیچ پشت و پناهی نداشتن . ، از بیخ ~ بودن کنایه از: الف - مطلقاً انکار کردن . ب - هیچ ندانستن .

معنی کلمه عرب در فرهنگ عمید

۱. قومی از نژاد سامی ساکن جنوب غرب آسیا.
۲. هریک از افراد این قوم: دو نفر عرب آمدند تو.
۳. (صفت ) از نژاد عرب: زن عرب.
* عرب بائده: [قدیمی] قبایلی از اعراب که پیش از ظهور اسلام از میان رفته اند، عرب منقرضه، مانندِ قوم عاد و ثمود.
* عرب مستعربه: [قدیمی] عرب اسماعیلیه، قبایلی که پس از غلبه بر قحطانیون و آموختن زبان و آداب آنان به تدریج جزء طوایف عرب به شمار آمده اند، عدنانیه.

معنی کلمه عرب در فرهنگ فارسی

دهی است از دهستان کسبایر بخش حومه شهرستان بجنورد : ۲۳ کیلومتری مغرب بجنورد و ۳ کیلومتری جنوب شوسه عمومی بجنورد به مشگان کوهستانی و معتدل ۶۵۲ تن سکنه چشمه غلات بنشن انگور شغل زراعت مالداری و قالیچه بافی .
تازی، مردم تازی، خلاف عجم
( اسم ) ۱ - تازی ( شهر نشینی یا بدوی ) مقابل عجم . یا از بیخ عرب بودن . کاملا بی اطلاع بودن . یا از بیخ عرب شدن . به کلی منصرف شدن . ۲ - شعبه ایست از موسیقی نوروز عرب .
تیزی معده

معنی کلمه عرب در دانشنامه عمومی

عرب (آق داش). عرب ( به لاتین: Ərəb، تا ۱۹۱۸ میلادی عرب کوکل Ərəb Kükəl ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان آق داش واقع شده است. عرب ۱۳۹۵ نفر جمعیت دارد.
عرب (تاجیکستان). عرب ( تاجیکستان ) ( به لاتین: Arab, Tajikistan ) یک منطقهٔ مسکونی در تاجیکستان است که در ولایت سغد واقع شده است.
عرب (جماعت). عرب جماعت و شهرکی در جنوب غربی کشور تاجیکستان است که در ناحیهٔ پنج ولایت ختلان قرار دارد. جمعیت این جماعت ۱۶۳۹۰ است.
عرب (خاچماز). عرب ( به ترکی آذربایجانی: Ərab ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان خاچماز واقع شده است. عرب ۹۶۹ نفر جمعیت دارد.
عرب (فیلم ۱۹۱۵). عرب ( انگلیسی: The Arab ) یک فیلم صامت آمریکایی به کارگردانی سیسیل ب دومیل است که در سال ۱۹۱۵ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به ریموند هاتون اشاره کرد. نسخه ای از این فیلم در کشور روسیه موجود است.
عرب (فیلم ۱۹۲۴). «عرب» ( انگلیسی: The Arab ) فیلمی در ژانر درام است که در سال ۱۹۲۴ منتشر شد. از بازیگران آن می توان به رامون نووارو و آلیس تری اشاره کرد.
عرب (ماساللی). عرب ( به ترکی آذربایجانی: Ərəb ) یک منطقه مسکونی در جمهوری آذربایجان است که در شهرستان ماسال لی واقع شده است. عرب ۱۱۰۶ نفر جمعیت دارد.

معنی کلمه عرب در دانشنامه آزاد فارسی

قوم بزرگ سامی، از اقوام قدیمی جزیرةالعرب. این نام، در گذشته بر مردم معینی اطلاق می شد، اما امروزه همۀ اقوامی که به زبان عربی تکلم می کنند، عرب شمرده می شوند. قومیت عربی در گذشته های دور به موطن اصلی خود، یعنی بخشی از جزیرةالعرب محدود بود، اما امروزه دامنۀ انتشار و پراکندگی آن از کوه های اطلس و شمال غرب افریقا در کنار اقیانوس اطلس تا جنوب غرب ایران و بعضی سواحل و جزایر شمالی خلیج فارس امتداد یافته است و تمام دولت ها و ملت های خاورمیانۀ غربی و شمال افریقا خود را بخشی از این قوم می دانند. نسب شناسان قدیمی عرب، این قوم را به سه گروه عرب بائده (نابود شده)، عرب عاربه ( خالص و اصیل) و عرب مستعربه (مردم عرب شده) تقسیم کرده اند. بر این اساس، اقوام عاد، ثمود، طسم، جدیس، امیم، جاسم، عبیل، عبد ضحم، جرهم، عمالقه، حضورا و حضرموت از گروه عرب بائده و قحطانیان از گروه عرب عاربه و عدنانیان از گروه عرب مستعربه به شمار می آیند. اعراب قحطانی که منشأ عربیت به شمار می آیند، اصلاً از مردم یمن بودند و طبق روایات افسانه ای با چهار واسطه از نوح نبی نسب می بردند. تصور می رود که نام یقطان در تورات (تکوین، ۱۰/۲۵) معطوف به قحطان بن عابر، جد اعراب قحطانی است. عدنانیان نیز به معد بن عدنان بن ادد از اعقاب قیدار بن اسماعیل بن ابراهیم نسبت دارند. اینان را معدیون نیز می نامند. بنابه این روایات، اسماعیل پس از سکونت در مکه و ازدواج با یکی از دختران عاربه، زبان عربی آموخت و زبان عبری را ترک گفت. سکوت قرآن مجید دربارۀ این تقسیم بندی ها و عدم التفات به تفاوت های قحطانی و عدنانی، حاکی از استحداث آن بوده و آن گونه که از نوشتۀ ابن خلدون برمی آید بیشتر از طریق تورات و یهودیان تازه مسلمان، به ویژه در عهد امویان، در میان اعراب رواج یافته است. نام عرب نخستین بار در کتیبه های آشوری و پس از آن در نوشته های بابلی و سپس در کتیبه های هخامنشی دیده شده است و معنای آن، صحرای واقع در غرب عراق تا شام و صحرای سینا بوده است. در تورات، این کلمه به معنای چادرنشین به کار آمده و سرانجام یونانیان و در حقیقت، هرودوت، آن را به معنای همۀ ساکنان جزیرةالعرب، معمول داشته است. هرچند اعراب باستانی یمن و حضرموت در قرون ۲ و ۳پ م در کتیبه های آرامی خود واژۀ عرب را فقط برای مردم بادیه نشین به کار برده اند، اما قرآن نخستین مرجعی است که این کلمه را به معنای وسیع قومی و اجتماعی آن معمول داشته است. مبنای تقسیم بندی های قبیله ای قوم عرب، بیشتر نسبت ابوی است و از این طریق سلسله مراتبی ده پایه ساخته شده که هریک از گروه بندی های داخلی قوم عرب بر حسب فاصله با نیاکان خود در آن قرار می گیرند. این مراتب و مصادیق آن عبارت اند از جزم یا جذم (عدنان)، جمهور (معد)، شعب (نزار)، قبیله (مضر)، عماره (خندف)، بطن (کنانه)، فخذ (قریش)، عشیره (قصی)، فصیله (عبد مناف)، رهط (هاشم). نخستین تمدن اعراب باستانی در سرزمین یمن و حضرموت شکل گرفته است. دولت های معینی (۱۳۰۰ـ۶۳۰پ م) و سبایی (۸۰۰ـ۱۱۵پ م) و حمیری (۱۱۵پ م ـ۵۲۵م) نمایندگان این تمدن بودند. مرحلۀ دوم تشکیل و توسعۀ مدنیت در میان اعراب باستانی پیدایش دولت های نبطی و تدمری در شام و نواحی اطراف آن است و پس از آن دولت های غسانی شام و لخمی حیره تشکیل شد که معرف سطح بالاتری از تمدن در میان اعراب باستانی و جاهلی بود. اعراب جاهلی بیشتر بت پرست، توتم پرست و پرستندۀ اجرام سماوی بودند. آتش پرستی نیز در میان بعضی قبایل عرب وجود داشت. در کنار این مذاهب، ادیان زردشتی، مسیحی و یهودی نیز پیروانی در میان اعراب به دست آورده بود. در میان ادیان اخیر، مسیحیت بیشترین پیروان را داشت. گروه های بزرگی از غسانیان و لخمیان و تغلبیان و طاییان و بکریان، در قرون اول میلادی تا ظهور اسلام به تدریج پیرو مسیحیت شده بودند. در آستانۀ ظهور اسلام آیین جدیدی به نام آیین ابراهیم در میان بعضی اعراب شکل گرفت که مخالف بت پرستی بود و از مسیحیت و یهودیت فاصله داشت و مردمان را به پرستش خدای یگانه دعوت می کرد. آفرینندگان این آیین گروهی از خردمندان عرب بودند که به توحید و معاد معتقد بودند. اینان تأثیر آشکاری در فراهم آوردن زمینۀ تحول اعتقادی اعراب و تضعیف مبانی دیانت جاهلی داشتند. این گرایش دینی، آیین حنیف نام داشت. با پیدایش اسلام، اعراب در کمتر از یک قرن در سه قارۀ بزرگ جهان قدیم از چین تا اسپانیا پراکنده شدند. زبان عربی نیز همپای انتشار اسلام در نواحی مختلف عالم اسلامی جاری شد و به صورت زبان دینی مسلمانان درآمد. آفرینش های هنری اعراب جاهلی سخت محدود بود و به جز چند شاعر مشهور نظیر سرایندگان معلقات سبع نشانه های اندکی از وجوه گوناگون حیات هنری و فرهنگی در میان اعراب جاهلی به چشم می خورد. خصومت متقابل قبایل و طوایف عرب و مجادلات خونین آنان با یکدیگر، فصل طولانی عصر جاهلیت را تشکیل می دهد. ایام العرب که سینه به سینه به دورۀ اسلامی رسید، شرح همان جنگ هاست. بعضی از راویان اخبار عرب بیش از ۱۲۰۰ روز معروف را ثبت کرده بودند. بخشی از شعر و ادب اعراب جاهلی فقط از طریق بازگویی همین ایام محفوظ مانده است. از جمعیت اعراب جاهلی اطلاعی در دست نیست، اما غلبۀ اعراب مسلمان بر نواحی مختلف سبب شد که بسیاری از مردم مسلمان زبان عربی را برای تکلم برگزینند و در شمار مردم عرب قرار گیرند. امروزه جمعیت اعراب جهان را قریب ۱۵۰ میلیون نفر تخمین می زنند. (← اسلام؛ عربستان، شبه جزیره). بعد از جنگ جهانی اوّل و استقلال کشورهای عربی که از تجزیه دولت امپراتوری عثمانی به وجود آمدند، جنبش های ناسیونالیستی و پان عربیسم به منظور یکپارچه ساختن اهداف و سیاست های همۀ اعراب پدید آمد که جنبه ها و رنگ های گوناگون داشت. از مهم ترین آرمان های این جنبش ها مقابله با اسرائیل و ضدیت با استعمار غربیان بود.

معنی کلمه عرب در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] لفظ اعراب در موارد متعددی در قرآن بیان شده است و معارفی را در ذیل آن آمده است. اعراب جمع "عرب" است و "عرب" نام یکی از فرزندان حضرت اسماعیل نبی بود؛ و "عربی" منسوب به عرب، و " اعرابی" به افراد بادیه نشین گویند، هر چند در شهر باشند؛ بنابراین اعراب به ساکنان بادیه نشین اطلاق می گردد. به عبارتی مرد اعرابی به کسی گویند که در بیابان به دنبال آب و گیاه باشد؛ یعنی هر کس که ساکن روستاها و شهرهای عربی باشد، عرب گفته میشود؛ اما کسانی که در بادیه و صحرا سکونت داشته باشند، اعراب گویند.
از جمله مفاهیمی که در قرآن کریم به آن پرداخته شده، بیان مفهوم و ویژگیهای اعراب بادیه نشین هست. از منظر قرآن میتوان اعراب زمان پیامبر اسلام را به سه دسته تقسیم کرد: کسانی که به خدای تبارک ایمان داشته و از مال خود در راه خدا صدقه میدادند؛
گروه دیگر، آنان که ادعای ایمان داشتند، اما خداوند این ادعا را رد کرده و تنها آنها را مسلمان معرفی میکند؛
دسته ی سوم کسانی هستند که در زمرهی کفار و منافقین قلمداد میشوند؛ به همین علت مورد نفرین خداوند قرار گرفتند. با این وجود، اگر اعراب از گناهان خود توبه کنند و از دستورات رسول خدا اطاعت نمایند، مورد بخشش خدای متعال قرار گرفته و به پاداش اخروی دست می یابند.
← اعراب مؤمن در آیینه ی قرآن
در آیه ی فوق میان اسلام و ایمان تفاوت گذاشته شده است؛ چون دیانت داری مراتب می باشد؛ ایمان امری قلبی است که قوام آن به اخلاص بوده و فرد با عمق جان هر آنچه به رسول خدا وحی شده، تصدیق می کند، که نتیجه ی آن پذیرش دعوت خدا و رسول خداست؛ اما اسلام به اطاعت ظاهری و آوردن واجبات و اجتناب از محظورات اطلاق میگردد، هر چند به درجه ی ایمان نرسد.
در روایات وارده از اهل بیت عصمت –صلوات الله علیهم- نیز بر این معنا تاکید شده که نبی مکرم اسلام فرمودند: اسلام در ظاهر است و ایمان در قلب، که با دست مبارک به صدر سینه اشاره نمودند. در ایمان بجا آوردن عمل، شرط آن است؛ زیرا تمام ایمان را عمل تشکیل داده، و بدون عمل، ایمان معنا ندارد؛ أما إسلام یعنی داخل شدن در جرگه ی مسلمانان و خارج شدن از دشمنی با آنها، و شخص با گفتن شهادتین، بدون در نظر گرفتن حقیقتی که در قلبش است، مسلمان میشود. بنابراین هر مؤمنی، مسلمان است، اما هر مسلمانی مؤمن نیست.
امام صادق (علیه السلام) در تفسیر آیه ی فوق فرموند: هر کسی گمان کند، آنها (اعراب) ایمان آورده اند، دروغ گفته و هر که پندارد که آنها اسلام نیاورده اند، باز دروغ گفته است.
با توجه به بیان تفاوت میان اسلام و ایمان، با تشریح آیه ی دیگر این تفاوت بیشتر تبیین می شود:
«إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ الَّذِینَ آمَنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ لَمْیرْتَابُوا وَ جَاهَدُوا بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ فِی سَبِیلِ اللَّهِ أُولَئِک هُمُ الصَّادِقُونَ»
«مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که به خدا و رسولش ایمان آورده اند، سپس هرگز شک و تردیدی به خود راه نداده و با اموال و جانهای خود در راه خدا جهاد کرده اند؛ آنها راستگویانند.»
ایمان به خدا و رسولش در مؤمنین منحصر شده و صفات مذکور برای مؤمنان جامع و مانع میباشد؛ یعنی هر کس متصف به آن ویژگیها باشد، حقیقتاً مومن است، اما اگر فردی یکی از آن صفات بالا را دارا نباشد، در واقع مومن نیست و عبارت «ثُمَّ لَمْ یرْتابُوا» بر این معنا دلالت میکند که آنها در حقیقت در ایمان خود شک نکرده و ایمان آنها ثابت و بدون تردید است. همچنین در آیه ی قبلی که در آن "اعراب" ادعای ایمان کرده بودند، و خداوند آن را نفی فرمود، بیان گر این معناست که آنها صرفاً مسلمان بوده و هنوز ایمان در قلوب آنها مستحکم نشده و مقامی را بالاتر از آنچه به آن اعتقاد داشتند، طلب میکردند، که قرآن کریم در تأدیب این دسته از اعراب فرمود:
«...وَ إِنْ تُطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَایَلِتْکمْ مِنْ أَعْمَالِکمْ شَیئًا إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ»
«... و اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، چیزی از پاداش کارهای شما را فروگذار نمی کند؛ خداوند، آمرزنده ی مهربان است.»
"لَایلِتْکمْ" یعنی چیزی از شما کم نمیشود؛ بنابراین اگر از خدا و رسولش اطاعت کنید، و با اخلاص عبادات را انجام دهید، و منت و طمع را از خود دور نمایید، خداوند از اعمال شما هیچ چیزی کم نمیکند؛ زیرا مغفرت و رحمت او برای بندگانی که اهل توبه باشند، بسیار گسترده است.

← اعراب کافر و منافق
۱. ↑ طباطبائی(علامه)، سیدمحمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسلامی، ۱۴۱۷ق، چاپ پنجم، ج ۹، ص۳۷۰.
...
[ویکی الکتاب] معنی أَعْجَمِیٌّ: کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند (عجم به معنای غیر عرب است و عجمی کسی را گویند که به غیر عرب منسوب باشد و اعجم کسی را گویند که زبانش لکنت باشد...
معنی ءَأَعْجَمِیٌّ: غیر عربی - نامفهوم( اعجمی :کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند)
معنی أَعْجَمِینَ: غیر عربها(جمع اعجمی :کسی که سخن گفتنش غیر عربی و غیر بلیغ است، چه اینکه اصلا عرب نباشد ، یا آنکه عرب باشد ولی لکنتی در زبانش باشد -کسی که نمی تواند درست صحبت کند)
معنی تَّهْلُکَةِ: هلاکت (در لغت عرب هیچ مصدر دیگری به این وزن وجود ندارد )
معنی ثَمُودَ: نام قوم حضرت صالح که از اقوام عرب بودند ودر سرزمین احقاف یمن زندگی می کردند
معنی أَعْرَابِ: بادیه نشینها (کلمه اعراب در اصل جمع عرب است ، ولی در عبارت "ﭐلْأَعْرَابُ أَشَدُّ کُفْراً وَنِفَاقاً " اسم شده برای عربهای بادیهنشین)
معنی مَحْجُوراً: ممنوع شده با تحریم (حجرا محجورا عبارتی بوده که برای دفاع از خود در عرب مرسوم بوده یعنی بر تو حرام است که متعرض من شوی ، چون ماه حرام است)
معنی حِجْراً: هرچیزی که با تحریم ممنوع شده(حجرا محجورا عبارتی بوده که برای دفاع از خود در عرب مرسوم بوده یعنی بر تو حرام است که متعرض من شوی ، چون ماه حرام است)
معنی تَحِیدُ: مهیای فرار می شدی-در اندیشه فرار بودی(از مصدرحید به معنای عدول و برگشتن به عنوان فرار است . کسی که به منظور فرار دارد راه خود را کج میکند ، این حالت را عرب حید میگوید )
معنی عُزَّیٰ: نام یکی ازبتهایی که معبود اعراب قبل از اسلام بوده است (لات و عزی و منات نام سه بت است که معبود عرب جاهلیت بودند و آنان را دختران خدا می دانستند و بت عزی نمادی از ستاره زهره بوده )
معنی أَسْبَاطِ: فرزندان -نوه ها(اسباط جمع سبط به معنای پسر زاده و یا دختر زاده است ، و لیکن در بنی اسرائیل به معنای قوم خاصی بوده ، سبط در اصطلاح ایشان به منزله قبیله در نزد عرب است )
معنی زَنجَبِیلاًَ: زنجبیل (در عرب مرسوم بوده که از زنجبیل استفاده عطر و بوی خوش میکردهاند ، و آن را در جام نوشیدنیها میریختند ، در این آیه شریفه 17 سوره مبارکه انسان به ابرار وعده داده که زنجبیل بهشتی را که پاکیزهتر و خوشبوتر است در جام شرابشان میریزند . )
معنی زَّبَانِیَةَ: فرشتگان موکل بر آتش (زبانیة در کلام عرب به معنای پلیس است ودر سوره مبارکه علق معنایش این است که و ما به زودی پلیسهای موکل بر آتش را که فرشتگانی خشن و پر نیرو هستند صدا میزنیم ، آن وقت است که نصرت هیچ ناصری سودی به حال او نخواهد داشت )
معنی جَهَنَّمُ: جهنّم - دوزخ (اسمی است از اسمای آتش آخرت . بعضی گفتهاند این لفظ از قول عرب که به چاه بسیار عمیق جهنام میگوید اخذ شده . بعضی دیگر گفتهاند که این کلمه لغتی است فارسی که در زبان عربی شایع شده است . )
معنی یُبَتِّکُنَّ: حتما می شکافند(عرب جاهلیت را رسم بر این بود که گوش ماده شتری که پنج شکم زائیده باشد بحیره و شتری که به عنوان وفاء به عهد رها میکردند سائبه را میشکافتند تا اعلام کنند که این حیوان آزاد است و در نتیجه خوردن گوشت آن بر همه جایز است . )
تکرار در قرآن: ۲۲(بار)
(بر وزن عنق) جمع عروب یا عروبه است و آن زنی است که به شوهرش اظهار عشق و محبت کند . در مجمع فرموده: «منحننّات علی ازواجهنّ و متحبّبات الیهم» و به قولی عروب زنی است که با شوهر خود بازی کند و با او انس گیرد مثل انس عرب به کلام عربی رجوع شود به «ترب».
(بر وزن فرس) طائفه‏ای از مردم‏اند خلاف عجم. و عجم هر غیر عرب است از هر نژاد و قوم که بوده باشد. راغب گفته: عرب اولاد اسمعیل‏اند. جوهری گفته: عرب طائفه‏ای از مردم‏اند. به عرب شهرنشین گویند عربیّ و به عرب بادیه‏نشین گویند اعرابی، اعراب جمع عرب نیست بلکه عرب اسم جنس است در شعر صحیح جمع اعراب اعاریب آمده. در مفردات گوید: اعراب در اصل جمع عرب است سپس به عربهای بادیه‏نشین اسم شده. دانشمندان در این متفّق القولند که: اعراب و اعرابی به بادیه‏نشینان مخصوص است و به شهرنشین اعرابی اطلاق نمی‏شود. ولی در صحاح گفته: اعراب جمع است و از خود مفرد ندارد. . علت شدّت کفر و نفاق ظاهراً دور بودن از حضارت و تمدّن است زیرا در اهل بادیه جهالت بیشتر حکم فرماست . کلمه اعراب مجموعاً ده بار در قرآن آمده و مراد از همه آنها بادیه نشینان‏اند. مراد از «عَرَبِیٌّ مُبینٌ» و «عَرَبِیٌّ» در وصف قرآن، فصیح و روشن بودن آن است ، ، ، . راغب گفته: «اَلْعَرَبِیُّ اَلْفَصیحُ الْبَیِّنُ مِنَ الْکَلامِ» در صحاح گفته: «اعرب به حجّة‏ای افصح» بعضی از مفسران از «عربی»فقط زبان را در نظر گرفته‏اند ولی ظاهراً فصاحت مراد است. اعراب روشن کردن به وسیله حرکه است.

معنی کلمه عرب در ویکی واژه

[arab]
arabo
تازی، از نژاد عرب. ؛به ~ُ عجمی بند نبودن کنایه از: هیچ پشت و پناهی نداشتن. ؛ از بیخ ~ بودن کنایه از: الف - مطلقاً انکار کردن. ب - هیچ ندانستن.

جملاتی از کاربرد کلمه عرب

عرب نژاد بود یار و می کند جامی به فارسی غزل اوصاف حسن آن عربی
وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ، و این قرآن تازی و دین تازی و حکم تازی و قبله تازی و عید تازی آوا و بزرگ نامی توست، و عرب که قوم تواند، وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ (۴۴) و شما را از شکر این بخواهند پرسید.