عرایض

معنی کلمه عرایض در لغت نامه دهخدا

عرایض. [ ع َ ی ِ ] ( ع اِ ) عَرائِض. ج ِ عریضة. رجوع به عریضة شود.
عرایض. [ ع َ ی ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان خین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر، واقع در دشت. گرمسیر و مرطوب است. 500 تن سکنه دارد. آب آن از شطالعرب تأمین میشود. محصولات آن خرما است. شغل اهالی زراعت است. صنایع دستی آنها حصیربافی است. ساکنین از طایفه عرایضی هستند. ( از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 ).

معنی کلمه عرایض در فرهنگ معین

(عَ یِ ) [ ع . عرائض ] (اِ. ) جِ عریضه .

معنی کلمه عرایض در فرهنگ عمید

= عریضه

معنی کلمه عرایض در فرهنگ فارسی

جمع عریضه
۱ - ( صفت ) مونث عریض . ۲ - نامه ای که کوچکتر به بزرگتر نویسد . ۳ - در خواست نامه عرض حال جمع عرایض عریضیجات.
دهی است از دهستان خین بخش مرکزی شهرستان خرمشهر واقع در دشت گرمسیر و مرطوب است

معنی کلمه عرایض در ویکی واژه

عرائض
جِ عریضه.

جملاتی از کاربرد کلمه عرایض

به کمیسیون عرایض چه کنم شکوه ز تو که همه حالِ منِ بیدلِ شیدا دارند
گه نقل فرستاد وگهی جوزی بوان گه بهر عرایض طلب‌ کاغذ زر کرد
عرض می‌شود، اگر چه امکاناتی برای عرایضم نمانده ولی صلاح دین و ملت برای این خادم اسلام بالاتر از احساسات شخصی است و علی‌رغم غرض‌ورزی‌ها و بوق و کرنای تبلیغات شما، خودتان بهتر از هر کس می‌دانید که همِّ و غم در نگهداری دولت جنابعالی است، که خودتان به بقاء آن مایل نیستید.