عراف
معنی کلمه عراف در فرهنگ معین
معنی کلمه عراف در فرهنگ عمید
۲. غیب گو.
۳. کاهن.
۴. جادوگر.
۵. فال بین.
۶. طبیب.
معنی کلمه عراف در فرهنگ فارسی
( صفت ) غیب گوی جادوگر ساحر .
معنی کلمه عراف در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه عراف
گفتم کلید گنج معراف توان شناخت؟ گفتا توان اگر نشود نفس اسیر کام
و نزول این آیت اندر فقرای صحابه بوده است بر خصوص و حقیقت ایثار آن بود که اندر صحبت، حق صاحب نگاه دارد و نصیب خود اندر نصیب وی فرو گذارد و رنج بر خود نهد از برای راحت صاحب خود؛ «لأنَّ الأیثارَ القیامُ بِمعاوَنَةِ الأغیارِ مَعَ الستِعمالِ ما أَمَرَ الجبّارُ لِرَسُولِهِ المُختارِ، حیثُ قال: خُذِ العَفْوَ و أمُرْ بالعُرفِ و أعْرِضْ عَنِ الجاهِلینَ (۱۹۹/الاعراف).»
فرعون با اشراف قوم خود نگرست. گفت: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ. اینست جادوی استاد دانا. الساحر المحتال بما یوهم الاعجاز اینجا گفت: قالَ لِلْمَلَإِ حَوْلَهُ، یعنی فرعون با اشراف قوم گفت: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ و در سورة الاعراف گفت: قالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِ فِرْعَوْنَ، یعنی اشراف قوم فرعون گفتند: إِنَّ هذا لَساحِرٌ عَلِیمٌ وجه جمع آنست که نخست فرعون گفت: با ایشان که حاضر بودند در مجلس وی، و ایشان همان باز گفتند با قومی که غائب بودند.
مطلب سوم: تفسیر آیهٔ «وَإذ أخذ رَبُّـکَ مِن بَنی آدَمَ مِن ظُهورِهِم ذُرّیتهم...» (أعراف: ۱۷۲).
هر ۵ جلد زیر نظر علیرضا اعرافی بودهاست و علیمحمد کاردان نیز در جلد یکم به نویسندگان، راهنمایی داده است.
جای اگر دوزخ اگر جنت اگر اعراف است تا نبینم رخت آرام نگیرم هرگز
ثُمَّ اسْتَوی إِلَی السَّماءِ استوی در قرآن نه جایست دو از آن به الی پیوسته یکی اینست و یکی در حم السجده. و آن هفت دیگر به علی پیوسته یکی در سورة الاعراف، دوم در یونس، سوم در رعد، چهارم در طه، پنجم در فرقان، ششم در الم تنزیل، هفتم در سورة الحدید.
وجه نهم امر است بمعنی قضاء کقوله فی الرّعد: «یُدَبِّرُ الْأَمْرَ» یعنی یقضی القضاء وحده، و فی الاعراف: «أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ» یعنی الا له الخلق و القضاء فی الخلق ما یشاء.
مطلب دوم: تفسیر آیهٔ «وَللهِ الأسماءُ الحُسنیٰ فَادعوهُ بِها» (أعراف: ۱۸۰).
پس تا که را فرا گفتار آرند و که را خاموش کنند؛ که اصل این معانی آن است؛ «لِأنَّ مَنْ نَطَقَ أصابَ أوْ غَلِطَ و مَنْ اُنطِقَ عَصِمَ مِنَ الشّطَطِ.» هرکه بگوید، یا خطا گوید یا صواب و هرکه را بگویانند از خطا و خللش نگاه دارند؛ چنانکه چون ابلیس بگفت: «أنا خَیْرٌ مِنه (۱۲/الأعراف)»، تا دید آنچه دید، و چون آدم را بگویانیدند: «ربَّنا ظَلَمْنا انْفُسَنا (۲۳/الأعراف)» گفت، تاش برگزیدند.
و گویند: مردی پیش عبداللّه بن حنظله برخواند: «لَهُمْ مِنْ جَهَنَّمَ مِهادٌ و مِنْ فَوْقِهِم غَواشٍ (۴۱/الأعراف).» گریستن بر وی افتاد تا جایی که گویند پنداشتند که جان از وی جدا شد. آنگاه بر پای خاست گفتند: «بنشین، ای استاد.» گفت: «هیبت این آیت از نشستن مرا می باز دارد.»
حوران بهشتی را دوزخ بود اعراف از دوزخیان پرس که اعراف بهشت است
یعنی فریشتگان گویند اهل آتش را که: ایناناند یعنی اصحاب اعراف که شما سوگند خوردید که در بهشت نشوند. آن گه این فریشتگان روی باصحاب اعراف کنند، گویند: ادْخُلُوا الْجَنَّةَ لا خَوْفٌ عَلَیْکُمْ وَ لا أَنْتُمْ تَحْزَنُونَ.