عذرا
معنی کلمه عذرا در فرهنگ عمید
۲. (صفت ) [مجاز] ویژگی سخنی که پیش از آن گفته نشده، سخن تازه آورده.
۳. [مقابلِ نهان] پیدا، آشکار.
۴. (قید ) به تنهایی، تنها.
معنی کلمه عذرا در فرهنگ فارسی
معنی کلمه عذرا در فرهنگ اسم ها
معنی: دوشیزه، بکر، لقب حضرت مریم مادر حضرت عیسی ( ع ) و حضرت فاطمه ( س )، باکِره، آشکار، ( اَعلام ) ) لقب حضرت مریم مادر حضرت عیسی ( ع )، ) لقب حضرت فاطمه ( س )، باکره، لقب مریم ( ع ) و لقب فاطمه ( س )، نام معشوق وامق
معنی کلمه عذرا در دانشنامه اسلامی
عذرا (یعنی آن بانو پیوسته همچون دوشیزگان بود.)از فرموده رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) که آن بانو را حوریه ای به صورت انسان معرفی کرده است بر می آید که آن حضرت همچون حوریان بهشت پیوسته دوشیزه باقی خواهد ماند. چه آن که حضرتش از طعام بهشتی آفریده شد. از امام صادق (علیه السّلام) در این باره پرسش شد که چگونه حوریه بهشتی هر زمان که همسرش نزد وی می رود او را دوشیزه می یابد؟ فرمود: چون او از ماده ای پاک آفریده شده و هیچ گونه فسادی به جسم وی راه نمی یابد و بدنش دچار آفتی نمی گردد.
قزوینی، محمدکاظم، فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص۱۲.
۱. ↑ قزوینی، محمدکاظم، فاطمه زهرا از ولادت تا شهادت (ترجمه)، ص۱۲.
منبع
سایت اطلاع رسانی حوزه، برگرفته از مقاله «فرهنگ القاب فاطمه (سلام الله علیها)»، تاریخ بازیابی، ۱۳۹۶/۱۱/۱۱.
...
[ویکی الکتاب] معنی عُذْراً: حجت و بهانهای که به وسیله آن شخص معذور شود - وسیله اتمام حجت (در عبارت "عُذْراً أَوْ نُذْراً "حاصل معنای آیه این است که فرشتگان ذکر را القاء میکنند تا حجت بر تکذیب گران تمام شود ، و تهدیدی برای غیر ایشان باشد)
معنی بَلَغْتَ: رسیدی(در جمله "قَدْ بَلَغْتَ مِن لَّدُنِّی عُذْراً ":از جانب من به عذر قابل قبولی رسیده ای )
ریشه کلمه:
عذر (۱۲ بار)
(بضم عین) پوزش. در اقرب الموارد گوید: عذر حجّتی است که با آن پوزش خواسته میشود. راغب گفته عذر آن است که انسان بخواهد با آن گناهان خویش را محو کند... آن سه قسم است یا میگوید: من اینکار نکردهام. و یا میگوید: بدین جهت کردهام و میخواهد با ذکر علت خویش را تبرئه کند، و یا میگوید: من کردهام ولی دیگر نمیکنم...، این سومی توبه است، هر توبه عذر است ولی هر عذر توبه نیست. این سخن در اقرب الموارد از کلیّات ابو البقاء نیز نقل شده است. . پوزش نخواهید، عذر نیاورید . آن عالم از موسی اعتذار کرد و گفت «اِنَّکَ لَنْ تَسْتَطیعَ مَعِیَ صَبْراً» تو بر کارهای من صبر نتوانی کرد تا بالاخره موسی گفت: اگر بار دیگر از تو از علت کاری بپرسم با من مصاحبت مکن از جانب من به عذری که اول گفته بودی که من صبر نتوانم کرد، رسیدهای. . این اعتذار ظاهراً از جانب خداوند است که بندگان در معذّب شدن خدا را (نعوذ باللّه) محکوم ندانند. معذّر: (به صیغه فاعل) معتذر. آن از باب تفعیل کسی است که عذر میآورد ولی عذر ندارد، ولی معتذر کسی است که عذر دارد (مجمع البیان) در مفردات گفته: معذّر آن است که خود را معذور میداند ولی عذر ندارد. این فرق از اقرب الموارد نیز بدست میآید . بیشتر مفسّران معذّرون را کسان عذر تراش گفتهاند و بعضی اصل آن را «مُعْتَذِرون» گفتهاند به ادغام تاء در ذال. یعنی: معتذرین اعراب آمدند که به آنها اجازه داده شود تا در جنگ شرکت نکنند ولی آنان که خدا و رسول را تکذیب کردند نشستند و برای اعتذار نیامدند از ذیل آیه «سَیُصیبُ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ» به نظر میآید که از «مُعَذِّرُون» اعّم اراده شده است. مَعْذِرَةْ: مصدر است به معنی اعتذار . معاذیر: جمع معذرة است به معنی عذرها، حجتها. . به نظرم جواب لو محذوف است مثل «لاتنفعه» و غیره یعنی: انسان بر خویشتن یک پارچه بصیرت است و اگر معذرتهای خویش را بیآورید فایدهای نخواهد داشت مثل . ولی این در صورتی است که لو به معنی آن شرطیّه و برای استقبال باشد و اگر به معنی امتناع باشد جواب آن ظاهراً از ما قبلش بدست میآید یعنی اگر عذرهایش را نادیده میگرفت میدانست که یکپارچه بصیرت است. والله العالم.
معنی کلمه عذرا در ویکی واژه
عذراء
بکر، دوشیزه پاک و مطهر از القاب حضرت زهرا دختر محمد پیامبر(بتول عذرا)
گوهر سوراخ نشده.
3 نام معشوقه یونانی وامق در افسانه وامق وعذرا
جملاتی از کاربرد کلمه عذرا
عذرا توئی، وامق توئی، مجنون توئی، لیلا توئی
روی آن عذر اوش خورشید چهر هفده عذرا برده از ماه سپهر
کاین بگرید چو دیده وامق وان بخندد چو چهره عذرا
خود از نسل جهانبانان نزاید هیچ تا باشد مر او را کوی پر عنین و ما را خانه پر عذرا
در جلوهگه لیلاستی گه در نظر عذراستی گه مظهر سلماستی شیرین گهی در ارمنی
در ۷ شهریور ۱۳۴۰ با عذرا حسینی ازدواج کرد، که حاصل آن، دو دختر و یک پسر است. دختر وی فیروزه بنیصدر در سال ۱۳۶۱ با مسعود رجوی ازدواج کرد و پس از ۲ سال بخاطر اختلاف نظر ایدئولوژیک از او جدا شد.
اگر چه خَصل میریزم ولیکن این قدر دانم که هر جا وامقی باشد بود محتاجِ عذرایی
زلف عذرا که صبر وامق برد دل و جانش به رنج و غصه سپرد
چو مجنون دل پر از خار فراق چشم لیلیدار چو وامق جان پر از نقش و نگار روی عذرا کن
هر گوشه زشوخی مست کش ساغر می در دست خون دل وامق را در پنجه عذرا بین
برفت روز و تو چون طفل خرمی آری نشاط طفل نماز دگر بود عذرا
به مهر سست بود وامق ار شود خورشید ندیم لون مروق ز عارض عذرا