عذبه

معنی کلمه عذبه در لغت نامه دهخدا

( عذبة ) عذبة. [ ع َ ب َ ] ( ع اِ ) چغزلاوه. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). || درختی است که شتران را کشد. ( از اقرب الموارد ) ( قطرالمحیط ). || دارویی است که سرفه را بر طرف کند. ( منتهی الارب ) ( قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ).
- ذات العذبة ؛ موضعی است.( منتهی الارب ).
عذبة. [ ع َ ذَ ب َ ] ( ع اِ ) چغزلاوه.( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ). ج ، عذبات. ( از اقرب الموارد ). || شمله دستار. || سر شراک. سربند کفش از دوال. || چابق تازیانه. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). رشته تازیانه. ( برهان قاطع ). گره تازیانه. ( مهذب الاسماء ) : همه را به اسماء و سیما بشناخت در زیر عذبه تعذیب جمعی را به دست باز داد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 399 ). || سرزبان. ( مهذب الاسماء ). تیزی زبان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || سرشاخ درخت. ( مهذب الاسماء ). شاخ درخت. ( منتهی الارب ). ج ، عَذَب. || سرنیزه. || رشته ترازو. ( از مهذب الاسماء ). رشته ای که میان دسته ترازو یعنی شاهین ترازو بندند. ( برهان قاطع ). || دوال که بر گردن سگ افکنند. || طیلسان. ( مهذب الاسماء ).
عذبة. [ ع َ ب َ ] ( اِخ ) موضعی است که از بصره تا بدانجا دو شب راه است و در آن موضع آبهای خوش است و گویند چون آنجا را بکندند آثار زندگی انسان یافتند. ( از معجم البلدان ).
عذبة. [ ع َ ذِ ب َ ] ( ع اِ ) عَذَبة. چغزلاوه. || آنچه از طعام دور ریخته شود. آنچه از گندم برآید و دور کرده شود. ( منتهی الارب ) ( از قطرالمحیط ) ( از اقرب الموارد ). || خاشاک. ( قطرالمحیط ) ( اقرب الموارد ). خس و خاشاک. ( منتهی الارب ). || خاک ها که اطراف یک قطعه زمین مزروع را احاطه کند. ( از قطرالمحیط ). || چابق تازیانه. ( از منتهی الارب ).

معنی کلمه عذبه در فرهنگ معین

(عَ ذَ بِ ) [ ع . عذبة ] (اِ. )۱ - شاخه درخت . ۲ - خس و خاشاک .

معنی کلمه عذبه در فرهنگ فارسی

( اسم ) کمون دشتی .
آنچه از طعام دور ریخته شود آنچه از گندم بر آید و دور کرده شود

معنی کلمه عذبه در ویکی واژه

عذبة
شاخه درخت.
خس و خاشاک.

جملاتی از کاربرد کلمه عذبه

لِیُعَذِّبَ اللَّهُ الْمُنافِقِینَ وَ الْمُنافِقاتِ وَ الْمُشْرِکِینَ وَ الْمُشْرِکاتِ وَ یَتُوبَ اللَّهُ عَلَی الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِناتِ‌ فصّل اللَّه عز و جل اقسام العبید تفصیلا بالغا حسنا تامّا. مشرک اوست که امانت نپذیرفت، منافق اوست که پذیرفت و نگزارد، مؤمن اوست که امانت پذیرفت و بگزارد. قال مقاتل: لیعذبهم بما خانوا الامانة و نقضوا المیثاق.
فَلا تُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لا أَوْلادُهُمْ این خطاب با مصطفی است و مراد باین امت است، و بقول بعضی مفسران در آیت تقدیم و تأخیر است، تقدیره: فلا تعجبک کثرة اموالهم و اولادهم فی الحیاة الدنیا، انما یرید اللَّه لیعذبهم بها فی الآخرة. و بیشترین مفسران بر آنند که آیت بر ترتیب خویش است و فی. متصل بیعذّبهم.
أَ فَأَنْتَ تُسْمِعُ الصُّمَّ أَوْ تَهْدِی الْعُمْیَ وَ مَنْ کانَ فِی ضَلالٍ مُبِینٍ. هذا خطاب للنبی (ص) ای لا یضیق صدرک فان من سبق علم اللَّه بکفره لا یسمع و لا یهتدی. فَإِمَّا نَذْهَبَنَّ بِکَ بان نمیتک قبل ان نعذبهم، فَإِنَّا مِنْهُمْ مُنْتَقِمُونَ بالقتل بعدک.
«وَ لَوْ لا کَلِمَةٌ سَبَقَتْ مِنْ رَبِّکَ لَکانَ لِزاماً وَ أَجَلٌ مُسَمًّی». فیها تقدیم و تأخیر، و تقدیره: «و لو لا کلمة سبقت من ربک و اجل مسمی لکان لزاما» یعنی للزمهم العذاب عاجلا، و الکلمة قوله ینالهم نصیبهم من الکتاب. و المعنی لو لا ما قضاه اللَّه لکلّ احد من عمر و رزق لا یموت حتّی یستوفیه، لکان العذاب و هو القتل ببدر لازما لهم، حتّی لا یبقی منهم احد ای لو لا انّه سبق لکلّ واحد منهم رزق لا بدّ ان یستوفیه، و عمر لا بدّ ان یعیشه و انّه اجل لهم اجلا مسمی یعاقبهم فیه، و هو یوم القیامة، لکان العذاب لازمهم لزاما. و قیل المراد بالاجل المسمی الموت، و قیل المراد به عذاب القبر، و قیل الکلمة التی سبقت، هی انّه لا یعذبهم و محمد (ص) بینهم، لانّه قال: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ». معنی آیت بدو قول باز می‌آید. خلاصه یک قول آنست که اگر نه آن بودی که اللَّه تعالی حکم کرده و گفته هر کسی را عمر چند است و روزی چند و زمان عقوبت وی کی، مشرکان را روز بدر همه هلاک کردمی و بیخ ایشان بر آوردمی تا ازیشان کس نماندی، لکن زمان عقوبت ایشان روز قیامتست چنان که گفت: «بَلِ السَّاعَةُ مَوْعِدُهُمْ وَ السَّاعَةُ أَدْهی‌ وَ أَمَرُّ». خلاصه قول دیگر آنست که ای محمد اگر نه حرمت و حشمت و شرف و جاه تو بودی و حکمی که کرده‌ام و گفته که: «وَ ما کانَ اللَّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِیهِمْ» ما ایشان را هم در دنیا عذاب کردیمی و بیخ ایشان بر آوردیمی.
لا تعذلنی بالمشیب فاننی طفل عذبه غرائب الایام
قاعدة- تعلق فعل که امر نسبی است به ظاهر عین تعلقی است که به مظهر دارد و هر دو جهت اگرچه اول حقیقی است و دوم مجازی در حد اعتباراند و باز در هر دو نسبت از حیثیت وحدت کلیت واحدیت جمع حقیقی دیگر است، و در کلام مجید یک فعل را به هر سه جهت نسبت فرماید اما نسبت با حق تعالی ظاهر چنانکه: اللّه یتوفی الانفس و نسبت با خلق: قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل الآیة و اعتبار هر دو نسبت باهم: وقاتلوهم یعذبهم اللّه بایدیکم. از آنکه تعذیب عین فعل است و هم چنان اعتبار نسبت حق ظاهر در مثل: و علمک مالم تکن تعلم و در مثل: ولوشئنا لآتینا کل هداها، وقل کل من عنداللّه وزینالهم اعمالهم و اعتبار نسبت مظهر در مثل: و علمه شدید القوی و مثل: ولکن کانوا انفسهم یظلمون و مثل: جزاء بما کانوا یعملون و مثل: و ما اصابک من سیئة فمن نفسک وزین لهم الشیطان اعمالهم و اعتبار هر دو نسبت در مثل: ان الذین یبایعونک انما یبایعون اللّه، قل ان کنتم تحبون اللّه فاتبعونی یحببکم اللّه و ما رمیت اذ رمیت ولکن اللّه رمی. و این مقام خاص مظهر محمدی (ص) است و مسما است به مقام محمود: عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودا.