معنی کلمه عد در لغت نامه دهخدا
عد. [ ع ِدد ] ( ع ص ) آب جاری که آن را ماده ای باشد که منقطع نشود مانند آب چشمه. ( ناظم الاطباء ) ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). گویند: ماء عد و میاه اعداد. ( اقرب الموارد ). || ( اِمص ) بسیاری چیزی. || ( ص ، اِ ) چاه قدیم. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ). || حریف. ( ناظم الاطباء ).
عد. [ ع ُدد ] ( ع اِ ) آبله ریزه که بر رخسار ملاح برآید. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).