عجول. [ ع َ ] ( ع ص ) زن فرزندمرده. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || ناقه بچه گم کرده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نیک شتابنده. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) : مگر از دیدنم ملول شدی که به مرگم چنین عجول شدی.سعدی.|| واله و سرگشته از زن. || ( اِ ) شتر ماده بدان جهت که از غایت جزع در حرکات خود شتابی می کند. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || مرگ. || ناشتاشکن. ( آنندراج ) ( منتهی الارب ). عجول. [ ع ِج ْ ج َ ] ( ع اِ ) گوساله. ج ، عَجاجیل. ( منتهی الارب ). || مشتی از حَیس و خرما و پسته با خرما آمیخته. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه عجول در فرهنگ معین
(عَ ) [ ع . ] (ص . ) شتابکار.
معنی کلمه عجول در فرهنگ عمید
شتابنده، کسی که با سرعت و شتاب کاری انجام می دهد.
معنی کلمه عجول در فرهنگ فارسی
شتابنده، کسی که باسرعت وشتاب کاری انجام بدهد ( صفت ) آنکه کارها را به عجله انجام دهد شتابان ٠ گوساله مشتی از حیس
معنی کلمه عجول در دانشنامه عمومی
عجول ( به عربی: عجول ) یک منطقهٔ مسکونی در فلسطین است. عجول ۱٬۲۳۷ نفر جمعیت دارد.
معنی کلمه عجول در ویکی واژه
precipitoso sbrigativo شتابکار.
جملاتی از کاربرد کلمه عجول
مگر از دیدنم ملول شدی که به مرگم چنین عجول شدی؟
من ببوسیدن لب تو عجول تو به نوشیدن شراب حریص
مجاهدان نفاذ تو همچو باد عجول مجاهزان وقار تو همچو خاک صبور
گر قطعه خوش نیامد معذور دار زیرا هم تو عجول مردی هم من ملول مردم
ناصیه اش آرای به داغ قبول تا من ازین قصه به طبع عجول
خورشید رخت بتافت یک روز تا کرد چو ذرهٔ عجولم
وقتی که ارتش سارومان در آیزنگارد شکست خورد، آراگورن از پلانتیر اورتانک استفاده کرد و خود را به سائورون نشان داد و این باعث شد که سائورون گمراه شود و فکر کند که حلقه در دست آراگورن است و تصمیمی عجولانه بگیرد. او ارتشش را برای نابودی گاندور و به فرماندهی قویترین خادمش، پادشاه جادوپیشه آنگمار، ویچکینگ، به سمت میناستریت فرستاد. این جنگ به نام جنگ دشتهای پلهنور معروف گشت.
بیش از اجل عجول به مرگ عاشقست از آنک در روز واپسین ز اجل کامران شود
اوخنیو اسپخو یک خودآموز بود و با افتخار ادعا میکرد که هرگز هیچ کتابی را که به دستش رسیدهاست نخوانده باقی نگذاشته و اگر هم نخوانده، با مشاهداتش از طبیعت جبران کردهاست. اما، تمایل او به خواندن بیرویه همه چیز، گاهی او را به قضاوتهای عجولانهای سوق میداد، که در نسخههای خطی وی مشهود است. از کارهای نوشتاری او میتوان فهمید که اوخنیو آموزش را وسیله اصلی رشد عموم میدانست. او خواندن را مبنایی بر ساختن خود میدید و وجدانش او را بر اساس مشاهداتش به انتقاد علیه سیستم و به خدمتگیری قانون زمانش وامیداشت.
گشته پیش تو رام و آهسته فلک تند و روزگار عجول
فهم بس قاصر است و نفس جهول طبع بس سرکش است و عمر عجول
ارتکاب معصیت را گرچه شد انسان عجول نیست چندان در بر حلم خداوند حلیم