عثرت. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) عثرة. خطا. گناه : چنان اقتضاء نمود که رعایت جانب قرابت و مواصلت را به اقالت عثرت عین فرض داند. ( جهانگشای جوینی ). عثرة. [ ع َ رَ ] ( ع اِ ) عثرت. رجوع به عثرت شود. || شکوخه. ( منتهی الارب ).لغزش. || جهاد و جنگ. ( اقرب الموارد ). و منه لا تبدأهم بالعثرة. ( اقرب الموارد ). ج ، عثرات.
معنی کلمه عثرت در فرهنگ معین
(عَ رَ ) [ ع . عثرة ] (اِمص . ) لغزش ، خطا.
معنی کلمه عثرت در فرهنگ عمید
۱. لغزش، خطا. ۲. جنگ.
معنی کلمه عثرت در فرهنگ فارسی
لغزش، خطا، جنگ ۱ - ( اسم ) یک بار لغزش . ۲ - خطا زلت جمع عثرات . عثره خطا گناه
معنی کلمه عثرت در ویکی واژه
لغزش، خطا.
جملاتی از کاربرد کلمه عثرت
فَإِنْ عُثِرَ این آیت باز در شأن آنست که پس از آن بر دست تمیم الداری و عدی جامی پدید آمد سیمین منقش بزر از جمله کالایی که بفروختند، و ورثه ابن ابی ماریه در آن افتادند. عرب گویند: عثرت علی کذا، ای اطلعت علیه، و وقفت علیه.
و هم در آداب ابن المقفع آمده است که چون والی با تو سخن گوید به دل و گوش و جوارح و اعضا اصغای سخن او را باش، و به هیچ فکر و عمل و نظر به چیزی دیگر و به کسی مشغول مشو، و در مجلس سلطان سر مگوی، که هر که به حضور او دو تن سر گویند آن کس از ایشان کینه گیرد، و در سلطان این معنی به مبالغت تر بود، و چون از کسی سؤالی کند تو جواب مده که آن هم خفت وزن تو اقتضا کند و هم استخفاف سایل و مسؤول، و مع ذلک اگر سائل گوید: « از تو نمی پرسم » چه جواب دهی؟ و اگر از جماعتی پرسد که تو ازیشان باشی بر جواب سبقت مطلب، که دیگران خصم تو شوند و بر سخن تو عیب جویند و بر عثرت تو رحمت نکنند، بل تأخیر کن تا دیگران بگویند و عیب و هنر هر سخنی بدانی پس آنچه داری اگر بهتر بود عرضه می دار.
و روی عنه: انه کان اذا عثرت دابته قال: اللهم لا طیر الا طیرک، و لا خیر الا خیرک، و لا اله غیرک و لا ملجأ و لا منجی منک الا الیک، و لا حول و لا قوة الا بک.