عثار

معنی کلمه عثار در لغت نامه دهخدا

عثار. [ ع َ ] ( ع اِ ) جای هلاک و بدی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
عثار. [ ع ِ ] ( ع اِمص ) بدی. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) ناخوش آیند. ( اقرب الموارد ). || ( مص ) شکوخیدن. بسردرافتادن. ( منتهی الارب ) ( غیاث اللغات ) :
ماه چون شد بدر آمد بی عثار
شاه پیلان شب به سوی چشمه سار.مولوی.هر که آخربین تر از مسعودوار
نَبْوَدَش هر دم بره رفتن عثار.مولوی.هر قدم من از سر بینش نهم
از عثار و اوفتادن وارهم.مولوی.|| به روی درافتادن و خوار گردیدن. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ).

معنی کلمه عثار در فرهنگ معین

(عِ ) [ ع . ] ۱ - (مص ل . ) لغزیدن و افتادن . ۲ - (اِمص . ) لغزش .

معنی کلمه عثار در فرهنگ عمید

لغزیدن و افتادن، به سر درآمدن.

معنی کلمه عثار در فرهنگ فارسی

لغزیدن وافتادن، بسردر آمدن، لغزش
۱ - ( مصدر ) لغزیدن و سقوط کردن بسر در آمدن . ۲ - ( اسم ) لغزش .
شکوخیدن ناخوش آیند

معنی کلمه عثار در ویکی واژه

لغزیدن و افتادن.
لغزش.

جملاتی از کاربرد کلمه عثار

نه به وقت شهوتت باشد عثار که رود عقل چو کوهت کاه‌وار
از قصور چشم باشد آن عثار که نبیند شیب و بالا کور وار
آمده‌ام به عذر تو ای طرب و قرار جان عفو نما و درگذر از گنه و عثار جان
هر که آخربین بود مسعودوار نبودش هر دم ز ره رفتن عثار
هرگز مباد کوکب بخت ترا غروب هرگز مباد مرکب جاه ترا عثار
دولت کودکانه می‌جویند دولتی بی‌عثار بایستی
چوصیت خسروگیتی نوردازآن آمد که ایمنست چوبخت توجاودان زعثار
عسی الله أن یعفو العثار بحبّکم اماط بکم رجس الذنوب و أذهبا
جیش عزمت دلیل بوده بسی فتنه را در مضیقها به عثار
هر قدم من از سر بینش نهم از عثار و اوفتادن وا رهم