عبهر. [ ع َ هََ ] ( ع ص ) پر گوشت و بزرگ از مردم. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ). || اسب آکنده گوشت. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). || دراز و نازک و خوش تن از هر چیزی. ( منتهی الارب ). || ( اِ ) نرگس. || یاسمین. || بستان افروز. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || نرگس که در میان آن زرد باشد به خلاف شهلا که سیاه باشد. ( غیاث اللغات ) ( مهذب الاسماء ) : ببوئیدم او را وز آن بوی او برآمد ز هر موی من عبهری.منوچهری.در آفتاب عبهر تو هست تازه تر کز فر و تازگی برد از عبهر آفتاب.خاقانی.سوسن او بگونه سنبل لاله او برنگ عبهر اوست.خاقانی.
معنی کلمه عبهر در فرهنگ معین
(عَ هَ ) [ ع . ] (اِ. ) نرگس .
معنی کلمه عبهر در فرهنگ عمید
۱. (زیست شناسی ) = نرگس ۲. [مجاز] چشم زیبا.
معنی کلمه عبهر در فرهنگ فارسی
نرگس، یاسمین ۱ - پر گوشت ( انسان اسب و غیره ) . ۲ - دراز و نازک و خوش تن ( از هر چیز ) . ۳ - نرگس . یا عبهر جانان . چشم معشوق . یا عبهر لرزان . گیسوی رسول ص .
معنی کلمه عبهر در ویکی واژه
نرگس.
جملاتی از کاربرد کلمه عبهر
گفتم که بر من آید دردا که رایگان بیماری دو چشم تو بر عبهر اوفتاد
عبهر ز آفتاب شگفته شود و لیک در طبع من شگفته شد از، عبهر آفتاب
چو در مجلس آیم شراب است و نقل چو در گلشن آیم بود عبهر او
قبلهٔ نُه چرخ به کویت در است عبهر شش روزه به مویت در است
چو مادر مر مرا رح زی سفر دید کلاب افشاند از آن دو تازه عبهر
بیهوش گشت عبهر فتانش زاشکش به رخ گلاب همی برزد
تا لحظهایست، تا که دمیدست نوگلی تا ساعتی است، تا که شکفتهاست عبهری
باد بفشاند همی بر سنبل و عبهر عبیر ابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار
از هر آن خاری که بروی جسته از خلقت نسیم در زمان زامداد لطفت شاخ عبهر خاسته
نگر! قد و جمال یار فایز گل این جا سرو این جا عبهر این جاست