عباس
معنی کلمه عباس در لغت نامه دهخدا

عباس

معنی کلمه عباس در لغت نامه دهخدا

عباس. [ ع َب ْ با ] ( ع ص ) صیغه مبالغه. بسیار ترش روی. ( از اقرب الموارد ). || ( اِ ) شیر بیشه. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || شیری که شیران از او بگریزند. ( از اقرب الموارد ).
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) شاه عباس اول. رجوع به عباس اول شود.
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) شاه عباس دوم. رجوع به عباس دوم شود.
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) شاه عباس سوم. رجوع به عباس سوم شود.
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن احنف بن اسود الحنفی الیمامی ، مکنی به ابوالفضل. یمانی الاصل است. او راست : دیوانی معروف به دیوان احنف. رجوع به ابوالفضل ابی احنف شود.
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن سهل بن سعد تابعی است. ( منتهی الارب ). و رجوع به مجمل التواریخ ص 306 شود.
عباس. [ ع َب ْ با] ( اِخ ) ابن عبادةبن نضله از بنی سالم بن عوف. یکی از70 تن است که در عقبه با حضرت رسول بیعت کرد. وی درجنگ احد شهید شد. ( از تاریخ گزیده صص 236 - 238 ).
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن عبدالجلیل بن عبدالرحمان التغلبی. امیر یمانی. اصل او از جبل ذخر است و امارت زبید و عدن یافت. وی را همت عالی بود و ثروت بسیاری داشت از جمله آثار نیک او مسجدی است در ابیات حسین و مسجد قریه سلامه و مدرسه ای در ذخر. وی به سال 664 هَ. ق. به زبید درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عباس. [ ع َب ْبا ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ المأمون بن هارون الرشید. وی به سال 213 هَ. ق. از جانب پدر خود ولایت جزیرة و سرحدات را یافت و بعد از مرگ مأمون با خلافت معتصم مخالفت کرد و به دست وی گرفتار شد و تحت شکنجه قرار گرفت و در سال 223 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن عبداﷲ شیبانی. یکی از والیان هرات بعد از درگذشت عبداﷲ طاهر است. ( تاریخ خاندان طاهری ص 166 ).
عباس. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف. از بزرگان قریش در عصر جاهلیت و اسلام بود و جد خلفای عباسی است. پیغمبر ( ص ) در وصف وی گوید که وی بخشنده ترین مردم قریش بود. با خویشان خود حسن سلوک داشت و در عقل و ذکاوت معروف بود. با بردگی و برده داری مخالفت میکرد و عده زیادی از بردگان را آزاد نمود. منصب سقایة الحاج و عمارت بیت الحرام به وی رسید. قبل از هجرت رسول در خفا اسلام آورد و در مکه بماند و اخبار مشرکین را به پیغمبر گزارش میداد سپس به مدینه مهاجرت کرد و در واقعه حنین و فتح مکه شرکت داشت ، وی در اواخر عمر از بینائی محروم شد. در صحیح بخاری و مسلم 35 حدیث از او نقل شده است. عباس به سال 32 هَ. ق. در زمان خلافت عثمان درگذشت و در بقیع مدفون گردید. ( از الاعلام زرکلی ) و رجوع به دائرةالمعارف فرید وجدی و قاموس الاعلام ترکی و تاریخ گزیده شود.

معنی کلمه عباس در فرهنگ معین

(عَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - بسیار ترشروی . ۲ - شیر بیشه .

معنی کلمه عباس در فرهنگ عمید

= عَبوس

معنی کلمه عباس در فرهنگ فارسی

قمی ( شیخ ) عالم و محقق در علوم دینی ( و. نجف دهه آخر قر. ۱۳ ه.- ف. نجف ۱۳۵۹ ه.ق . ). وی از شاگردان حاج میرزا حسین بود و صاحب تالیفات بسیار است از آن جمله : سفینه البحار ۲ جلد ( فهرست مطالب بحار الانوار مجلسی ) الکنی و الالقاب ۳ جلد هدیه الاحباب درکنی و القاب فوائد الرضویه در تراجم علمای مذهب جعفری تتمه المنتهی فی وقائع ایام الخلفائ ۲ جلد منتهی الامل مشتمل بر تاریخ حضرت محمد (ص ) و فاطمه زهرا ( ع ) و حضرت علی ( ع ) و امام حسن( ع ) و خامس آل عبا ابو عبدالله ( ع ) و فرزندان و یاوارن آن پیشوایان راه هدی .
عبوس، بسیارترشرو، بداخم، ویکی ازنامهای شیر
۱ - بسیار ترشرویی . ۲ - شیر بیشه .
ابن موسی بن عیسی العباسی الهاشمی بسال ۱۹۸ ه از جانب مامون ولایت مصر یافت و بسال ۱۹۹ بدانجا رفت و مستقر شد ... و در همان سال مسموم گردید و درگذشت

معنی کلمه عباس در فرهنگ اسم ها

اسم: عباس (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: abbās) (فارسی: عباس) (انگلیسی: abbas)
معنی: عبوس و خشمگین، شیر بیشه که شیران از او بگریزند، ( به مجاز ) بسیار شجاع و دلیر، لقب برادر امام حسین علمدار شجاع صحرای کربلا، عباس، صیغه مبالغ از «عبس» به معنای پر هیبت و چهره در هم کشیده است و نیز به معنای شیر بیشه است، شیری که شیران از او بگریزند، عباس نام فرزند علی ابن ابی طالب ( علیهما السلام ) است در میان کنیه های ایشان ابوالفضل ( ابوفاضل، ابوالفضائل ) مشهورترین است و مادرش ام البنین می باشد، در کربلای حسینی ساله بود که «سقا» و «قمر بنی هاشم» و «علمدار» القای او بوده است، مروت و جوانمردی و ولایتمداری او در کربلا مثل اعلای اخلاق و عرفان اسلامی شده است، حتی وقار و متانت و صلابت نفس او از چشم دشمنان به دور نمانده است تا جائیکه عمربن سعد هیبت و چهره آرام و پرصلابت او موجب ترس و وحشت در لشکریان خود می دانست و به افراد خودش سفارش می کرد که چشم در چشم او ندوزند تا منقلب نشوند، هر کس نام فرزندش را «عباس» بگذارد و حرمت این نام را نگهدارد به ادب و مروت و هیبت روحانی آراسته می شود و حضرت عباس مراد غیبی او می گردد، همگان از او ه بزرگی و جوانمردی یاد می کنند و در آخرت از شفاعت آن بزرگوار بهره مند خواهد شد و آب بعنوان رمز معرفت و دریافت پیام های روحانی در زندگی او نقش بسزائی خواهد داشت، بطوری که حضرت عباس علیه السلام بعنوان سقای تشنه لبان در کربلا وقتی مامور می شود که آب را به خیام زنان و اطفال امام حسین علیه السلام برساند در مصاف با آب فرات مکاشفه ای به او دست می دهد که واقف سّر نهان ولایت می شود بطوری که آب به او می گوید، گفت عباس از پی آب آمدی من سرت گردم چه بی تاب آمدی من خودم مست شراب ساقی ام از یم کوی ولایت باقی ام این طراوت ها که بینی در من است جملگی از حاصل آن خرمن است گر به مولایم رسانی جام من تا ابد سیراب گردد کام من چون تو هم رودی ازآن دریا شدی این چنین آشفته سوی ما شدی، ( عربی ) ( در قدیم ) ( صیغه ی مبالغه )، اخمو، عبوس، ( در اعلام ) عباسِ بن علی مکنی [کنیه او] ابوالفضل و برادر امام حسین ( ع ) که در واقعه عاشورا به شهادت رسید، شیر بیشه، نام پسر عبدالمطلب عموی پیامبر ( ص )

معنی کلمه عباس در دانشنامه عمومی

عباس (آذربایجان). عباس ( به لاتین: Abbas، پیش از ۵ اکتبر ۱۹۹۹ عباس کند Abbaskənd ) در جمهوری آذربایجان با جمعیت ۵۴۸ نفر است که در شهرستان شکی واقع شده است.

معنی کلمه عباس در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] عباس (ابهام زدایی).
...
[ویکی شیعه] عباس (ابهام زدایی). عباس ممکن است به یکی از اشخاص زیر اشاره داشته باشد:

معنی کلمه عباس در ویکی واژه

عبّاس
عباس متشکل از عَ و باس بوده که در مجموع حاکی از تحرک یکی علیه دیگری حالا تفاوت ندارد دو جنگجوی چهره به چهره باشد یا دو سگ هار برای سرگرمی. واژه تاریخی مشابه آباس است که مشهور به مار آباس کاتینا شخصی سوریه‌ای که حیات خود را به دوران اشکانیان یعنی سده دوم پ. م. مورخ می‌نماید.
بسیار ترشروی.
شیر بیشه.
نام مردانه تازی (عربی).

جملاتی از کاربرد کلمه عباس

نیست صاحب همتی در نشأتین همقدم عباس را، بعد از حسین
بو سفیان خواست که از پیش برود به مکّه. رسول (ص) عباس را گفت.
فراوان بود بر تنش زخم و بر دل به جز داغ عباس و اکبر ندارد