عباد

معنی کلمه عباد در لغت نامه دهخدا

عباد. [ع ِ ] ( ع اِ ) ج ِ عبد. بندگان. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) ( آنندراج ). رجوع به عبد شود.
عباد. [ ع ِ ] ( اِخ ) قبیله های پراکنده از تازیان که در حیره بر نصرانیت مجتمع شدند. ( منتهی الارب )( از اقرب الموارد ) ( ناظم الاطباء ) ( از معجم قبائل العرب ). و نسبت به آن عبادی است. رجوع به عبادی شود.
عباد. [ ع ُب ْ با ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ عابد. ( ناظم الاطباء ). رجوع به عابد شود.
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) دهی است به مرو که اهل محل آن را شنک عباد نامند و محدثان سِنج عباد نویسند.فاصله آن تا مرو 4 فرسخ است. ( از معجم البلدان ).
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن اخضربن علقمةبن عباد المازنی التمیمی و اخضر شوی مادر اوست وی یکی از مردان مشهور عصر اموی است و به امر عبداﷲبن زیاد با چهارهزار مرد جنگی به جنگ مرداس بن حدیر رفت و مرداس را بکشت و سر او را به نزد پسر زیاد فرستاد. وی به سال 61 هَ. ق. در بصره به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن الحصین بن یزیدبن عمرو الحبطی التمیمی ، مکنی به ابوجهضم و در عصر خود از فرسان بنی تمیم بود. وی از جانب ابن زبیر به ریاست شرطه بصره منصوب گردید و در ایام قتل مختار از همراهان مصعب بود.او از کسانی است که با عبداﷲبن عامر در فتح کابل حضور داشت و فتنه ابن اشعث را نیز درک کرد و به سال 85 هَ. ق. در کابل به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن زیادبن ابیه برادر عبداﷲبن زیاد ومکنی به ابوحرب. وی از جانب معاویه ولایت سیستان یافت و به سال 100 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن عبادبن حبیب بن مهلب بن صفر العتکی الازدی المهلبی البصری ، مکنی به ابومعاویه. وی از حفاظ حدیث و از ثقات بود و به سال 181 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عباد. [ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن عوام بن عبداﷲ کلابی واسطی ، مکنی به ابوسهل از رجال حدیث و ثقات بود وی به تشیع تظاهر میکرد. هارون الرشید وی را به زندان افکند و به سال 185 هَ. ق. در بغداد درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عباد. [ ع َب ْ با ] ( اِخ ) ابن محمدبن حیان البلخی ، مکنی به ابونصر از موالی کنده بود وی به سال 196 هَ. ق. از جانب مأمون ولایت مصر یافت سپس امین از وی آزرده گشت و ربیعةبن قیس را مأمور دستگیری وی ساخت و سرانجام به دستور امین به سال 198هَ. ق. در بغداد به قتل رسید. ( از الاعلام زرکلی ).

معنی کلمه عباد در فرهنگ معین

(عُ بّ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عابد، عبادت کنندگان .
(عِ ) [ ع . ] (اِ. ) جِ عبد، بندگان .
(عَ بّ ) [ ع . ] (ص . ) بسیار عبادت کننده .

معنی کلمه عباد در فرهنگ عمید

= عبد
= عابد
عبادت
١. پرستیدن خدا.
٢. [قدیمی] بندگی کردن، پرستش کردن.

معنی کلمه عباد در فرهنگ فارسی

نام چند تن ار خاندان بنی عباد : ۱ - جد خاندان بنی عباد ۲ - ابو عمر .
بندگان، جمع عبد، جمع عابد
( اسم ) جمع عابد عبادت کنندگان پرستندگان .
ابن یعقوب البخاری الرواجنی مکنی بابو سعید از فضلای کوفه بود بخاری و جز او از وی روایت کنند واو را کتبی است از جمله اخبار المهدی المنتظر و المعروفه فی الصحابه .

معنی کلمه عباد در فرهنگ اسم ها

اسم: عباد (پسر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ebād) (فارسی: عِباد) (انگلیسی: ebad)
معنی: بندگان، عبادت کنندگان، ( جمع عَبد )، [اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده می باشد]، و اگر عَباد / abbad/ تلفظ شود به معنی بسیار عبادت کننده می باشد، نام چندتن از خاندان بنی عباد

معنی کلمه عباد در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عِبَادِ: بندگان
معنی عَبِیدِ: بندگان (جمع "عبد".عباد بیشتر در مورد بندگی خدا و عبید بیشتر در مورد بردگی انسانها استعمال میشود )
ریشه کلمه:
عبد (۲۷۵ بار)
تعبیر به «عِباد» (بندگان خدا) در سوره «یس» اشاره به این است که تعجب از این است که بندگان خدا که غرق نعمتهای او هستند، دست به چنین جنایاتی زدند.
و در سوره «زمر» با توجّه به اضافه آن به «خدا» آن هم به طور مکرّر، اشاره به این است که اگر خداوند تهدیدی به عذاب می کند، آن هم به خاطر لطف و رحمت او است، تا بندگان حق گرفتار چنین سرنوشت شومی نشوند; و از اینجا روشن می شود که لزومی ندارد «عباد» را در این آیه، به خصوص مؤمنان تفسیر کنیم، بلکه، شامل همگان می شود; چرا که هیچ کس نباید خود را از عذاب الهی در امان بداند.

معنی کلمه عباد در ویکی واژه

جِ عبد؛ بندگان.
بسیار عبادت کننده.
جِ عابد؛ عبادت کنندگان.

جملاتی از کاربرد کلمه عباد

در انتخابات مجلس عراق در سال ۲۰۱۴ میلادی، جریان صدر به کمک چند حزب دیگر، ائتلاف الاحرار را تشکیل داد. ائتلاف الاحرار ۳۴ کرسی را در انتخابات سال ۲۰۱۴ به دست آورد. ائتلاف الاحرار در ابتدا از دولت حیدر عبادی که بهاء الأعرجی به عنوان یکی از معاونان نخست‌وزیر بود، حمایت کرد.
مذبذبی شده اندر میان خلق مدام نه در عبادت خود ثابت و نه در عصیان
رو تخم عبادت پاش وز اشک بصر تر کن کز کشت نیابی بر گر تخم نیفشانی
زین العباد، گوش برآواز مانده است کآید پیامی از لب معجزنمای تو
در سال ۱۳۱۴ هجری خورشیدی، به‌موجب تشکیل فرهنگستان ایران و با تصویب هیئت دولت در دورهٔ رضاشاه، واژهٔ عبادان به آبادان تغییر نام یافت.
إِنَّ اللَّهَ کانَ عَلِیماً بما یصلح امر العباد، «حَکِیماً» فیما بیّن لهم من عقد النّکاح الّذی به حفظت الاموال و الأنساب.
چنین می‌کن عبادت ای برادر ولی می‌دار در دل حبّ حیدر