عانیه

معنی کلمه عانیه در لغت نامه دهخدا

( عانیة ) عانیة. [ ی َ ] ( ع ص ) مؤنث عانی. یقال : امراءة عانیه ؛ زن اسیر و بندی. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ).
عانیة. [ نی ی َ ] ( ص نسبی ) مؤنث عانی منسوب به عانة است که دهی است بر فرات. رجوع به عانة شود. ( منتهی الارب ). || شرابی است منسوب به عانات و هی موضع من ناحیة الجزیره. ( مهذب الاسماء ).

معنی کلمه عانیه در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . عانیة ] (ص . ) ۱ - مؤنث عانی ، زن بندی و گرفتار. ۲ - زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد )، ج . عوانی .

معنی کلمه عانیه در ویکی واژه

عانیة
مؤنث عانی ؛ زن بندی و گرفتار.
زن (بدان جهت که چون شوی بر او ظلم کند کسی به فریادش نرسد)
عوانی.

جملاتی از کاربرد کلمه عانیه

معانیهای بسیارست اندر دل مرا لیکن نگنجد چون سخن در دل زبان و ترجمان دارد
هرکه دین مصطفی دارد بشرع اصل دارد در معانیهای فرع
اگر از جام او داری تو شوقی تو داری در معانیهاش ذوقی
«وَ قُلْ رَبِّ زِدْنِی عِلْماً» ای زدنی حفظا حتی لا انسی ما اوحی الیّ. و قیل معناه ربّ زدنی علما، بالقران و معانیه، قیل علما الی ما علمت. و کان ابن مسعود اذا قرأ هذه الایة قال: اللّهم زدنی ایمانا و یقینا.
از عرق در مرگ رو اندیشه کن در معانیها عبادت پیشه کن
رو تو این راه و رضا ده برقضا تا دهندت در معانیها عطا
اوبده واقف ز حالات جهان این معانیهای او در من بدان
مرا دعوی رسد در کلّ آفاق که هستم در معانیهای او طاق
بجز نیکی مکن تا نیکیت پیش درآید این معانیها بیندیش
یکی در رسته خاطر گذر در شهر اندیشه که تا در دل معانیها چو نانها در دکان بینی